مامان آسنات مامان آسنات ۴ سالگی
مامان علی کوچولو🧿🙏 مامان علی کوچولو🧿🙏 ۴ سالگی
خانما بیاین بگم امروز چی شد براعید برااولین بار مارفتیم خونه فامیلای دور شوهرم برت یکی دوساعت عیددیدنی خلاصه گذشت دوسه روز پیش همون خانواده زنگ زدن گفتن دوسه روز دیگه میایم خونتون ازعصر یعنی براشام گذشت امروز ساعت شش عصر یهو زنگ زدن داریم میایم آخه شهرستان میشینن منم عجله ای شام درست کردم خداروشکر مرغ داشتم خلاصه سنگ تمام گذاشتم برا شام اما کمر نموند برام اینم بگم خانمه حتی تعارف نکرد کمکت کنم یا چیزی تمام کارارو خودم کردم انتظار هم ازش ندارم اما تنها مشکلم بچه۲ساله داشت دید شربت داره میریزه رک فرش چیزی بهش نگفت دید کیک داره پودر میکنه انگار نه انگار براش مهم نبود آخه اولین بارمیومدن خونمون اونم دعوتشون نکردیم یهو زنگ زدن داریم میایم منم مجبوری بایدهای می‌پختم دخترش برد دستشویی دمپایی پاش نکرد همینطوری پابرهنه داخل دستشویی آوردش رو فرش آخه مانمازمیخونیم این چه کاریه خود مادر باید بفهمه شوهرم گفت چیزی نگو رفتن تائو اینا میارم کل خونه رو بشور من روتمیزی خیلی حساسم بخدا برا عید کل خونه رو شستم آخه چرا بخاطر یه شب من باید عذاب بکشم بخدا قسم داشتیم شام می‌خوردیم بچه هاش کل برنج سالاد ریختن خانمه حتی زحمت نکشیدبرنج بچه هاش جمع کنه از رو فرش تموم کرد پاشد حتی دیتهاش نشست من جمع کردم حالم بهم خورد چرا اخه