مامان 🧿𝓜𝓮𝔂𝓼𝓪𝓶 مامان 🧿𝓜𝓮𝔂𝓼𝓪𝓶 ۵ سالگی
مامان آرسام وآریو مامان آرسام وآریو ۳ سالگی
سلام یکی از پسرام سه سال شش ماهه است اون یکی یک سال چهارماه است بین دوستشون محبت توجه یکسان چه بسا بزرگه بیشتر بابزرگه بازی میکنم بیرون میبرم پارک شهربازی ازاول تمام تلاشمون‌کردیم حساسیت ایجاد نشه ولی نمیدونم کجای راه رو اشتباه رفتم بخدا دیگه دارم دیونه میشم باباشون تویه شهر دیگه است کارش کلا ماهی ده روزمیاد خانواده شوهرمم درتوانشون نیست کمکم بدن تمام مسئولیت روی دوش خودمه پسربزرگه کوچیک روخیلی اذیت می‌کنه چنگ میندازه روصورتش هلش میده موهاش می‌کشه اصلاکاری باهاش نداره کوچیکه هامیره دوربرش بوسش می‌کنه ذوقش می‌کنه ولی داداشش اصلاهمه میگن طبیعیه منم تایه حدی صبورم باهاش حرف میزنم توضیح میدم مثال میزنم دادمیزنم وای کتک میزنم هیچی تاثیرنداره حرف کتک تایم دقیقه بلافاصله یه چنگ میندازه صورتش زخم می‌کنه فرار دلمم میسوزه بخدا بعدهربارکتک میگم دستم بشکنه عذاب وجدان میگیرم میگم دیگه محاله بزنم بازمیادباصورت هلش میده روزمین مجبور میشم کتکش بزنم بعضی وقتاتوجه نمیکنم میگم نکن مامان جان داداش کوچولو ولی بازم هیچ تاثیری نداره بعضی وقتا تمام کاراموول میکنم میچسبم بهشون که آسیبی بهم نرسونن بیشترنگران پسربزرگمم که‌کتک میخوره ازایندش میترسم نمیدونم چکارکنم دیگه