مامان 🤴🏻محمد جانم❤️ مامان 🤴🏻محمد جانم❤️ ۴ سالگی
سلام خوبین مامای گل ببخشید هرکی دوست نداره نخونه آخه من جز اینجا دگه کسیو ندارم باهام همدردی کنه و درسته به حرفام گوش کنه 😔من دم دمای صبح خواب دیدم که رفتم قبرستونیکه همسرم هست اونا میبینم تعداد مُردهها زیاد شده وهمه لباس سیا وهرکس سر قبر فامیلش گریه من خیلی زیاد داشتم جیغ میزدم وگریه میکردم خلاصه همه رفتن ومنم داشتم برمیگشتم باپسرم که یهو دیدم شوهرم اومد گفتم مسعود تو زنده ای خندید و گفت آره من زندم بعد من با خوشحالی بدو بدو رفتم جاریامو خبر کردم که مسعود زندس باهم اومدیم دیدم نیست همه جارو گشتم نبود بعد برادرشوهرم به زنش گفت این بسکه گریه کرده دیونه شده بعد بهم گفتن برگرد قشم گفتم من تا فردا صبح صبر میکنم ورفتم دیدم که تو پارکینگ نشسته کنار موتورش وتو لاستیکاش دستکاری میکنه ومیخنده گفتم مسعود خندید ونگام کرد و پسرم همش میگفت بابا وخیلی دوتامون خوشحال بودیم به جاریم گفتم دست بزن به دستش ببین زندس اونم گفت آره زندس خلاصه ای کاش هیچ وقت بیدار نمی‌شدم آخه حال پسرم چن وقته خیلی خرابه دلتنگ باباشه منم اونو میبینم روزی هزار بار میمیرم نمیدونم چیکار کنم نمیدونم کجا برم که بتونم فراموشش کنم پسرم همش تب میکنه میگه مامان من بابامو دوس داشتم دلم تنگه براش چرا نمیاد خدا این همه امتحان آیاکافی نیست 😭😭😭😭
مامان اقا پسر مامان اقا پسر ۵ سالگی
.
مامان سیاوش🤭🧶 مامان سیاوش🤭🧶 ۵ سالگی