۳ پاسخ

بچه بودم بابام نصف شب شلوارشو تو اتاق در آوردش!!!




بش گفتم: بابا میخای تو اتاق جیش کنی؟

نه میخام برینم به این زندگی که تو همش بیداری!!!

اونجا بود که عمق فاجعه رو فهمیدم
🤐😂🤦🏻‍♀️

ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﻧﺬﺭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺧﺪﺍﺭﻭﺷﮑﺮ !!
🙈🙈😂😂😂👈🏻👈🏻👈🏻


.
.
.

.
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﮔﺸﻨﮕﯽی ﻣﯿﻤﺮﺩﯾﻢ ، ﺩﻭﺗﺎ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩ..!
😂😂😂👈🏻👈🏻👈🏻

مرده ذوق زده میره خونه به خانومش میگه : قراره به اونایی که 5 تا بچه دارن خونه بدن


زنش میگه : ما که 3 تا بچه بیشتر نداریم

مرده میگه : من 2 تا بچه از خانوم همسایه بالایی دارم الان میرم میارم!


وقتی برمیگرده میبینه 2 تا از بچه هاش نیستن!


زنش میگه : تو که رفتی هوشنگ خان همسایه پایینی اومد بچه هاشو برد
😂😂😂

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

سوال های مرتبط