۱۳ پاسخ

والا خوش بحالت که مادر شوهرت نگهش می داره .به قرآن قسم مادر شوهر من هیچ وقت نگه نمی داره حتی یه روز عروسی دویی شوهرم بود گفتم اینو ده دقیقه نگهدار تا توی خونشون جاریم به سرم رنگ بزنه ول کرد رفت به امام حسین قسم .

دیگه حساس نشو
باهاشون لج نکن تو الان به کمکشون نیاز داری
دیگه اونم‌از این حرفا نزنه که مادرشوهر نیس
بخوای به این‌حرفا فک‌کنی حرص خوردی وخودتو پیر‌کردی

منم ناراحت میشم تو حق داری

خب طبیعته خانواده شوهره دیگ 😂😂من وقتی شوهرم طرف میگیره میگه تو حساسی و اونو از رو منظور نمیگن.طرف داری میکنه حالم بد میشه کلا مشکلم باهاش همینه.

من همیشه برادر شوهرم میگه بدین ما بچتونو بزرگ کنیم انگار من اینجا هویجم 😂😂خبر مرگش مرتیکه خاله زنک

نه شما مشکل نداری ناراحتی هم داره
یجوری میگن انگار مشکل از شماست ک بچه گریه می‌کنه یا نمی‌خوابه
نباید بگن حتی اگه واقعا هم اینطور باشه

اشکال نداره اونم مادربزرگشه دستش دردنکنه بچه رونگه میداره

یه کرمی هی تکرار می کنند ....

خب ناراحتی نزار بچه رو پیش
هم‌بچتو نگه میداره هم ناداحتی😶

منم باشم ناراحت میشم اصلا چرا می‌زاری نگه دارن ببر پیش خانواده خودت

نه عزیزم حق داری ادم ناراحت میشه
من این حرفارو مادرم بهم میزنه و همش میگه تو بلد نیستی بچه رو نگه داری بچه اگه بزرگ شدع پ هرچی یاد گرفته من یادش دادم
من هر روز ۴ ۵ ساعتی میرم پیششون
به نظرم اهمیت نده هیچ کس برای بچه دلسوز تر از مادر نیست

مادر شوهرت کرم داره،چرا باید وقتی میخوای با بچه خودت خدافظی کنی این حرفو بزنه،اگه مجبوری ب این کار ،فعلا مدارا کن بعد ک بزرگ تر شد بذارش مهد

عزیزم کلا بچه ها وقتی پیش کس دیگه ای باشن با طرف مقابل مدارا می کنن ولی چون با مادرشون راحت هستند و چند ساعتی هم ندیدن می خوان برای مادرش ناز کنن و تلافی کنن برا همین اخلاق بچه میش اونا فرق داره

سوال های مرتبط

مامان نِلین 🌈 مامان نِلین 🌈 ۱۶ ماهگی
سلام مامانای مهربون
دختر من امروز شش روزه که با پستونک خداحافظی کرده 🥹
نظر من این بود که تا قبل از یک سالگی پستونک رو ازش بگیرم ،چون هرچی بزرگتر میشن وابستگیشون بیشتر میشه و جداییشون سخت تر
من از اول فقط موقع خواب پستونک میدادم و بیدار که بود اگر میخواست میگفتم فقط مخصوص موقع خوابه،تا ماه پیش هم مشکلی نبود ولی از وقتی که راه میره اگر جایی میدید سریع برمیداشت میذاشت تو دهنش
دیدم داره سخت میشه ،و اینکه قبلاً شب که خوابش میبرد پستونک رو برمی داشتم ولی اخیرا تا برمیداشتم بیدار میشد.
خلاصه یه شب موقع خواب هی از دهنش افتاد بیدار شد گریه کرد،منم گفتم بده به من پستونک خوب نیست .
اول هیچی نگفت بعد نق زد ،گفتم پر زد رفت دیگه نیست
خداروشکر چون پرنده داریم و پر میزنه میره تو قفسش بهش میگم
پر زد رفت با این جمله آشنا بود.
خلاصه یکی دو روز موقع خواب نق زد،گفتم رفته دیگه نیست،و سرگرمش کردم،یا با کالسکه تو خونه چرخوندم تا خوابید،و از سرش افتاد.
خیلی ناراحت میشدم وقتی نق میزد حتی یه بارم گریه کردم ولی خب چون براش اینجوری بهتر بود خودمو راضی کردم که یه وقت کم نیارم و دوباره ندم.
قربونت برم مادر که اینقدر مظلومی 🥹🥹🥹
مامان نویان مامان نویان ۱۲ ماهگی
امروز رفتم تو یه فروشگاه چیزی بخرم
یه دختر پنج شش ساله اومد با روی خوش سمت نویان ...بعد هر سمت میرفتم می اومد باهام یهو دیدم دست نویان رو می گیره نویان زد زیر گریه ‌‌..من گفتم شاید چون غریبه س ترسیده
دوباره این کار تکرار شد نویان بیشتر گریه کرد برگشتم گفتم دستش رو نگیر ولی گریه نویان قطع نمیشد مامان دختره اومد نویان رو بغل کرد گفت ببخشید خاله ...
نویان رو بغل کردم دوباره تکرار کرد این سری سرم رو برگردوندم دیدم نگو با ناخوناش داره دست بچه رو فشار میده من خاک برسر اصلا متوجه نشدم فقط گفتم کوچولو چرا اینجوری کردی دستش رو ...مامانش گفت بزنش گفتم من اجازه ندارم بعد فروشنده گفت این همه بچه ها رو می چزونه قبل شما هم صورت یه بچه رو چنگ انداخت ...به مادرش گفتم شما وقتی می دونی بچه تون اسیب میزنه چرا به مادر بچه ها نمی گید که مراقب باشن چرا پسر من گریه میکنه به من گوشزد نمی کنی دخترم داره فلان کار رو میکنه ...
اونقدر گریه کردم که بچه م اینجوری زخم میشد من نمی فهمیدم ...