۲۲ پاسخ

واااااای چقدر ترس دارین مامان خوشگلا

تجربه من از مادر دو فرزند با تفاوت سنی دو سال . خدارو هزاران بار شکر میکنم که دختر و پسر سالم و باهوش داده عزیزان باور کنین آنقدر ها سخت نیست اگه همسرتون دست به کمک یا پدر و مادرتون کمک میکنن که حتما دومی بیارین خیلی خوبه قشنگ همبازی میشن البته همش بستگی به رفتار شما و همسرتون باهم و با بچه اول داره که مسولیت پذیرش کنین .یدونه واقعا بنظرم گناه دارن

ب نظرم اگر روحیت خوب نیست نیار من بچه هام ۳ سال تفاوتشونه پیر شدم ب معنای واقعی،دخترمم خدا خاسته شد ولی از ایم هر چی بچه و بارداری و نوزادیه حالم بهم میخوره،همه اینا الکیه ک بیار همبازی بشن ادم هرگلی میخای بزنینن ب سر همین یکی بزنینن واقعا سخته سختتتتتتتتتت

اصلا خیلی خسته کننده است پیشنهاد نمیکنم بچه دوم به هیچکی

دردسر ها دوبرابر وای به حالی که باهم مریض میشن باهم باید برن دکتر الان یکیشون کلاس اینا میره برای اون یکی وقت نمیکنم اصلا هر چی سنشون بالاتر میره بیشتر سخته

نیار واقعا سخته سختتتتتتننننننننننننننن

از جونت سیر شدی مگه میخوای یکی دیگه بیاری

من دیگه ب دومی فکر نمیکنم با اینکه ۳۶ سالمه زمان زیادی هم ندارم با قاطعیت دومی رو نمیخام ....اولی هم نمیخاست شوهرم بعد ۵سال تازه گولش زدم تا حامله شدم

منم همینطورم تازه آنقدر دوس دارم دوتا بشن ولی از ترس نمیارم

منم اصلن نمیخوام بااین مملکت خودمون چقد جوونیو زندگی کردیم همش سختی هی موجود بیگناه بیاریم تواین دنیا

دیدگاه ها فرق می‌کنه. اگه نمیخوای سفت و سخت جلوگیری کن.

عزیزم بچه دوم که بیاد همه چیز سخت تر میشه من بااینکه دخترم ۸سالشه پسرم ۳هست همیشه کلافه وخستم اگر میتونی فعلا نیار از زندگیت لذت ببر

آره ظلم ب بچه اولی میشه خودتم عصبی میشی سر بچه اول خالی میشه

نظر شخصی من فاصله سنی کم باشه خیلی خیلی بهتره من پسرم ۱۱ ماهش بود اقدام کردمواسه بچه دوم و ۵ ماه باردار بودم وسقط شد داغون از لحاظ روحی و جسمی مخصوصا روحی دیگه تصمیم گرفتم همین یه دونه رو بزرگ کنم و تمام و دیگه اصلا قصد نداشتم دوتاشون کنم گفتم خدا نمیخاد منم نمیخام ولی باز باردار شدم واقعا روحیم برگشت خوب شدم با تمام سختی بارداری که از ۷۰ کیلو به ۵۸ کیلو رسیدم تو بارداری حال بد بستری بیمارستان کلا از اولی غافل شدم و کسی هم کمک نداشتم نه از طرف همسر نه از طرف خودم باز داشتم سقط میکردم که برادرم به دادم رسید یه ماهی رفتم پیش مامانم کمکی شد و تونستم این مرحله رو رد کنم بعد زیمان باز دست تنها افسردگی و مسولیت دو فرزند واقعا سخت بود بدون کمک همسر عصبی بودم داد میزدم گریه میکردم به زمین زمان گیر میدادم خود زنی در حد دیوانه بار ولی بچه ی اول اولیل با دومی خوب نبود اما دو روز از خودمون دورش کردیم بعد اون عاشق داداشش شد و الان ۷ماهه ما باز یه فرشته کوچولو داریم داداشش هم یه ثانیه تحمل دور بودن ازشون نداره خدارو شکر خیلی باهم خوبن حتی دعوا هاشونم شیرینه هنوز دارم سختی میکشم اما خوشحالم که دو فرزند سالم و زیبا دارم سختی داره و میدونی که عمر الکی تلف نمیکنی داری نسلتو جاودانه میکنی ایشالا نسل هم جاودان باشه

من بچه دومو دارم
تو فکر سومیم 😅
اصلا وصف نشدنیه برام تمام لحظاتشون
چه بارداری ، چه زایمان ،و چه نوزادی و بعدش
الان هم عشق میکنم برا شیرین زبونیای دخترم هم غش میکنم برا آواها و راه رفتنای تق و لق پسرم
انشاءالله هر چی مصلحتته برات رقم بخوره ولی واقعا سخت نیست مگه اینکه خودمون سخت بگیریم😉

دقیقا منم خیلی میترسم میگم آخه مگه میشه یکی دیگه رو انداره پسرم دوس داشته باشم .

منم فکر نمیکردم و میگفتم نمیتونم و اعصاب ندارم ولی الان دخترم ۴۸ روزشه و روپامه 😆 خدا کمک میکنه اینجوری نیست که ادم نتونه از پسش بربیاد

منم ترسش و داشتم حالام افتادگی دارم باید یکی دیگه بیارم و که بعد بتونم عمل کنم

منم فکر میکنم اگه دومی بیاد نمیتونم دویش داشته باشم 😑 چون همه عشقم انگار خلاصه شده تو بچه اولم

وای من تن بدنم ام می لرزه اسم بچه دوم میاد هرچند یه دونه بچه ام به نظرم گناه داره تنها باشه ولی یکی مثل من تو خرج این یه دونه ماندم سخت بهش فکر هم نمی کنم

برای من از ترس گذشته من کلا نمیخوام دیگه.
من یه نفرم و میتونم یه نفر رو کنترل و تربیت کنم از طرفی هم نمیخوام قید خواسته ها و ارزوهای خودمم بزنم.

اصلا بهش فکرم نمیکنم اصلااااا دوس ندارم به هیچ عنوان

دقیقا منم بشدت میترسم از بچه دوم

سوال های مرتبط