۹ پاسخ

فکر کنم اقتصای سنه دختر منم همینه همش لج داره و نق میزنه و همش میگه پیش من باش روزایی که بیشتر براش وقت میذارم آروم تره
ولی کلا با همه چی مخالفت میکنه از لباس پوشیدن بگیر تا مسواکو غذا و دستشویی همه چی

برای سنشه. بستنی صنعتی ماده ای داره ک باعث پیش فعالی و عصبی شدن بچه میشه تا جایی ک میشه بهش بستنی سنتی بده .خوراکی‌ مثل آبمیوه مصنوعی هم بهش نده

پسرمنم همین طوره همش غرغر و نق نق

پسر من اصلا نمیذاره تلویزیون روشن باشه هرجا هم بریم خونه مامانم یا مادرشوهرم اصلا نمیذاره روشن باشه
من فکر میکنم خانه بازی یا مهد خوب باشه براشون هم سن و سالش هستن باهم بازی میکنن

تقاضای سنشه وبه قول بعضیا بحرا این سنه حالا بعضی بچه ها بیشتر اذیت میکنن بعضیا کمتر ولی سعی کن نزاری با گريه به هدفش برسه که عادت نشه براش سر مسئله داد زدن هم منم خودم مادر دوتا بچه شیره به شیره ام درکت میکنم گاهی داد میزنم اعصبانی میشم عذاب وجدان نداشته باش ولی سعی کن هر وقت اعصابت رو خورد کرد یه لیوان آب سرد بخوری چند تا نفس عمیق بکشی بعد باهاش برخورد کنی

عزیزم پسر منم همینطوره نمیدونم چرا اینجوری میکنن شایدبخاطر سنشون یکم دیگه بزرگتر بشن خوب میشن انشالله

اره بابا اقتضای سنشونه من اگه روزی لاقل دوساعت بادخترم بازی نکنم اونم بداخلاق میشه یه روزایی واقعااصلانمیرسم چون یکی دیگم ۱۳ماهه داره پسرم انقد مامان مامان میکنه که نگو .بچه هااز غذاواجبترشون بازی باهاشونه باید براش وقت بزاری گلم شما که تکم هس میتونی بیشتر ازدوتا براش وقت بزاری

آره خواهر تنها نیستی دختر منم اینطوری شده میگم شاید حوصلشون سر میره تو خونه همش مارو اذیت میکنند

پیشش دعوا میگیرین

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۳ سالگی
مامانا من امروز خیلی روم فشار بود خیلیییییییی پسرم حتی نمی‌ذاره دستشویی برم گوشی دستم بگیرم ازم میگیره غذا نمیخوره همش میگه شکلات و بستنی و بیسکوئیت بده چندوقتیه همش میگه گوشم ویز ویز بعد بردمش دکتر داره چرک خشک کن میخوره امروز از صبح اذیتم کرده خیلی خیلی صبحانه نخورده دیشب بد خوابیده
یکساعت تمام داشت گریه میکرد بخاطر یه چیز مسخره هندزفری گذاشتم تو گوشم هرچی گفتم نمیشه بدتر جیغ میکشید
هندزفری گذاشتم توی گوشم بعد داشتم ظرف میشستم اومد با ماشینش از این بزرگان محکم میگویید به پام بعد من بازم سعی کردم توجه نکن بعد زد سطل آشغال ریخت یکدفعه دیوونه شدم هدفون از گوشم پرت کردم زمین شکست ماشینشو از روی زمین برداشتم پرت کردم وسط پذیرایی انقد کوبیدم توی سرم که داره سرم منفجر میشه فکر کنم خیلی ترسید 😣😩😖 بغلش کردم خوابید ولی دارم میمیرم
بخدا از خدا و عاقبت پسرم نمی‌ترسیدم خودمو خلاص میکردم این چه زندگیه با یه زبون نفهم و مادر عفریته اش سر میکنم پسرم دائم گریه می‌کنه
مامانمم که همش ولم می‌کنه می‌ره شهرستان هیچوقت خدا نیست 😭
چرا من انقد تنهام چرا بچه من باید یه مادر روانی داشته باشه فقط خدا خدا میکنم دیوونه بازیم یادش نمونه