مامانا من امروز خیلی روم فشار بود خیلیییییییی پسرم حتی نمی‌ذاره دستشویی برم گوشی دستم بگیرم ازم میگیره غذا نمیخوره همش میگه شکلات و بستنی و بیسکوئیت بده چندوقتیه همش میگه گوشم ویز ویز بعد بردمش دکتر داره چرک خشک کن میخوره امروز از صبح اذیتم کرده خیلی خیلی صبحانه نخورده دیشب بد خوابیده
یکساعت تمام داشت گریه میکرد بخاطر یه چیز مسخره هندزفری گذاشتم تو گوشم هرچی گفتم نمیشه بدتر جیغ میکشید
هندزفری گذاشتم توی گوشم بعد داشتم ظرف میشستم اومد با ماشینش از این بزرگان محکم میگویید به پام بعد من بازم سعی کردم توجه نکن بعد زد سطل آشغال ریخت یکدفعه دیوونه شدم هدفون از گوشم پرت کردم زمین شکست ماشینشو از روی زمین برداشتم پرت کردم وسط پذیرایی انقد کوبیدم توی سرم که داره سرم منفجر میشه فکر کنم خیلی ترسید 😣😩😖 بغلش کردم خوابید ولی دارم میمیرم
بخدا از خدا و عاقبت پسرم نمی‌ترسیدم خودمو خلاص میکردم این چه زندگیه با یه زبون نفهم و مادر عفریته اش سر میکنم پسرم دائم گریه می‌کنه
مامانمم که همش ولم می‌کنه می‌ره شهرستان هیچوقت خدا نیست 😭
چرا من انقد تنهام چرا بچه من باید یه مادر روانی داشته باشه فقط خدا خدا میکنم دیوونه بازیم یادش نمونه

۵ پاسخ

من دیگه بریدم کتکشم میزنم در این حد عصبانی میکنه

شکلات و بستنی و بيسکوئيت همشون جلو اشتهاآور میگیره
نخر ک تو خونه نباشه هی بخاد جدا از بی اشتها کردنش خیلی ضرر دارن
و اینم هصددرصد بچت دلش بازی و سرگرمی میخاد روزی دوساعت براش وقت بذار باهاش بازی کن سرگرمش کن ببین چجور بهونش کم میشه

عزیزم همدردیم منم همش از دستش در حال جیغ زدنم سرش از رو نمیره بدتر می‌کنه .با روش روانشناس هام پیش رفتم نشد .شوهرم میگه فقط کتک باید زد بچه رو😁

غصه نخور من سر پسر اولم همین بود دست تنها سر پسر دومم اصلا کسیو ندارم ها ولی پسرم دومم کم اذیت می‌کنه پسر اولم هفت ماه نخوابید هفت ماه گوشه خونه شیر دادم به جون خودش نخوابید تموم شهر ها دکتر بردمش بعد از ۷ماه درست شد گوشه خونه چرت میزدم اصلا دیوونم کرده بود الان خودم عصبی هی دعواش میکنم گاهی میزنمش پسر بزرگم چون غذام نمیخوره بچه هم بود غذا نمی‌خورد اصلا خلاصه منم با دوتا بچه خیلی خیلی تنها به قرآن الآن نزدیک ۷یا۸ماه حدیپامو بیرون نزاشتم چون پسر بزرگم میگه من راه نمیام پاک درد میگیره مام وسیله نداریم یه موتور داریم نمیشه که سوار شد خلاصه که غصه نخور خواهر چه غصه بخوری چه نخوریم همینه پس بیخیال باش

منم خیلی تنهام مادرشوهرم فوت کرده خواهر ندارم خواهر شوهرمم همش سرکاره مامانمم خیلی رو نمیده که دخترمو بذارم پیشش شوهرمم صبح تا شب سرکاره بعضی وقتا منم دیوونه میشم چون دخترمم بی نهایت چسبه همه کاراشو میخواد کنار من باشه هنوزم پشت در دستشویی گریه میکنه کاملا درکت میکنم ولی بدون بچه ها خیلی میفهمن اون گناهی نکرده که گریه و لجبازی و این کارا اقتضای سنشه هنوز نمیدونه که احساساتش چیه وقتی ناراحت و عصبانیه نمیدونه چکار کنه بعد وقتی تو رو ببینه که موقع عصبانیت چیزی پرت میکنی و خودتو میزنی قشنگ ضبط میکنه و فکر میکنه کار درست اینه که موقع عصبانیت این کارو بکنه تا خالی شه ابنو یادت باشه

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
دخترم خیلی بهونه میگیره از وقتی چشمش رو باز میکنه داره گریه میکنه واقعا کم اوردم داغونم
وقتی بهونه میگیره دبگه به هیچ چیزی راضی نمیشه هیچجوره نمیشه حواسشو پرت کرد
مثلا موقع خواب میگه نمیخوام بخوابم تو نخواب دراز نکش نمیخوام دراز بکشم پاشو بغلم کن راه ببر نشین.
صبح بیدار میشه میگه بغلم کن صبحانه نمیخوره
میگه هیچی نمیخورم تلویزیون روشن نکن گوشیتو نیار صبحونه نخور چایی نخور اب نخور هرچی پیشنهاد بازی بدم فوری رد میکنه فقط میگه بغلم کن راه ببر
یا میگه بیرون نمیام لباسامو عوض نمیکنم یا میریم نمیخواد بیاد
ظرف میشورم میگه ابو ببند ظرف نشور
غذا میپزم میگه غذا درست نکن بریز بره اشغالی سیب زمینی خورد نکن پیاز خورد نکن گازو خاموش کن چایی درست نکن
یا نمیذاره دستاشو بشورم نمیذاره موهاشو شونه کنم نمیذاره مسواک بزنم نمیذاره پوشکشو عوض کنم
نمیذاره لباسشویی روشن کنم وقتی خونه نیستیم روشن میکنم خاموش بشه نمیذاره لباسارو دربیارم . نمیذاره جارو کنم هیچ جارویی . اصلا یه چیز عجیب غریبی شده درحالی که تا دو، سه هفته پیش هیچ کدوم از این اخلاقا رو نداشت هیچ کدوم نمیدونم یهو چی شده دارم دیوونه میشم