۷ پاسخ

عزيزم منم اين مشكل داشتم با روانشناس صحبت كردم كفت گوشي تلوزيون بغل زوري همه ممنوع بچه ها شب بخاطر ديدن تي وي حتي خوندن كتاب ممكن اضطراب و ترس بگيرن

والله دکتر دختر من میگه اگه تو این حالت سجده ای بشینه از رفلاکسه

چك كن ببين اون روز چه اتفاقي افتاده چي ديده كيو ديده نشونه رو پيدا كن

جایی نذاشتیش
ک کسی اذیتش کنه ی موقع

آره ترسیده براش دعا بنویسید از به جای معتبر دختر منم ترسیده بعد دعا نویس گفت شبا آیت الکرسی بخون فوت کن براش من شبا هم یاسین هم آیت الکرسی بعضی وقتا جوشن کبیر هم میخونم دخترم شبا که بلند میشه هر سایه ای میبینه میگه عمو اونم بیشتر به مردای سیبیلو از فیلم که مرد ریش دار ببینه باید کانال وعوض کنیم

نمی‌دونم والا تو این دو هفته دوبار پیش اومده ....

حتما کابوس بدی دیده بچه

سوال های مرتبط

مامان امیرسینا مامان امیرسینا ۲ سالگی
سلام دیشب پسر دو سال و نیمه توی خواب گریه شدید کرد و خواستم بغلش کنم نگذاشت بعد گفت نمی‌خواد بخوابه و چراغ روشن کنم و موتور سواری کنیم یعنی سوار سه چرخه اش بشه ساعت حوالی چهار صبح بود یه کم بیدار بودیم و هی اینو می‌خوام و اونو می‌خوام منم دستش دادم تا اینکه دوباره یه جیغ بدحوربلند و وحشتناکی زد رفته بود کنار پنجره اتاق و بیرون نگاه میکرد نمی‌دونم چی دید اونجا منم از صدای جیغ ممتد پسرم بدجور ترسیدم هرچی ازش پرسیدم چی شده چی دیدی هیچی نگفت فقط مربع و گریه و بعد گفت که ویژه ویژه یعنی سوسک روی من حرکت می‌کنه آنقدر میترسید که اصلا نمی‌خواست پاشو زمین بذاره و چراغ روشن بود تا هفت صبح بیدار بود و بعد خوابش برد البته تو اتاق خودش نه که خواستم ببرم اتاقش با همون حالت خواب و بیداری مقاومت میکرد نمی‌خواست تو تخت خودش بخوابه و میترسید من صبحش دعواش کرده بودم شدید سر اینکه با مداد چشم های من که بارها از ش خواسته بودم بهشون دست نزنه روی فرش رو نقاشی کرده بود نمی‌دونم چیکار کنم میترسم در آینده رو روانش این ترس و پانیک آتاک تاثیر بدی بذاره عذاب وجدان داره میکشدم
مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
مامانا حالم خیلی بده. دو ماهه دخترم لجبازی های عجیب غریب میکنه زندگی رو بهم سیاه کرده شب و روز برام نذاشته واقعا از آدمیت خارج شدم مثلا میگه غذا نمیخورم نمیخوام بخوابم نمیام پوشکمو عوض کنی نمیخوام آب میخواد میگه نمیخوام آب بخورم همه رو با گریه . تا ببینه سفره پهن میشه میخواد جمع کنه نمیذاره هیچی بخوریم نمیذاره جارو کنم نمیذاره لباسای خودم و خودشو عوض کنم حتی نمیذاره دسشویی برم چایی نمیذاره بخورم و همه این مخالفت ها هم با گریه ست با گریه های شدید
اما الان دو روزه میخواد پی پی کنه تا میاد بشینه یهو پا میشه میگه نمیخوام پی پی کنم و واقعا خودشو نگه میداره هر یک ساعت نیم یهو میبینه میخواد پی پیش بیاد میزنه زیر گریه که نمیخوام میگم بشین پی پی نکن نمیشینه خودشو جمع میکنه واقعا روانی شدم انروز سه روزه پی پی نکرده منم دیدم این آدم نمیشه هرچی بغلش میکنم هرچی بهش چشم چشم میگم بخدا نمیذاره ظرف بشورم نمیذاره نماز بخونم گفتم بهش بغلت نمیکنم با من خرف نزن اون واسه خودش گریه میکرد من ظرفامو شستم دسشویی رفتم نماز خوندم بعدم بردمش حمام حتی یک ماهه حمام نمیاد همه کارامو کردم بخدا وقتی صدا میکرد مامان دلم کنده میشد اندازه ده سال امروز پیر شدم ولی دیگه از دستش خسته شدم دیگه دمار از روزگارم دراورده الان خوابیده ولی هنوز تو خواب هق هق میکنه واقعا دلم خونه واسه بچم واسه خودم و زندگی تلخ تر از زهرم
مامان جوجه هام مامان جوجه هام ۲ سالگی
خانوما میخام ی چند دقیقه وقتتون بدید ب من ونظرتونو بهم بگید یا اگه تجربش داشتید فقط نخونید و رد بشید ج بدید اینروزا گهواره تا از درد و دلات نگی کسی ج نمیده...من دوقلو پسردارم دوروزه دارم پوشک میگیرم ازشون روز اول افتضاح بودن امروز یکی قلام ساعت ۴عصر بود جیش کرد تو شلوارش منم یکم‌ صدام بلند کردم ن درحدی ک بچه بترسه فقط گفتم مامان جون دیگه تو شلوارت جیش نکن بگی نگی داشت میرفت بغض کنه حواسشون پرت کردم رفتیم ت دسشویی چشمتون روز بد نبینه این بچه از ساعت ۴ تا ساعت ۶ونیم تو دسشویی بود مدام میگفت نگاه کن پی پی کردم هی بااشاره میگفت درست بلدنیس حرف بزنه وحتی توی این دوساعت و نیم س بار‌ پی پی‌کرد و ۵بارشم جیش کرد اصلا ماتم برد نمیدونم این بچه چش شده بود ینی اگه جیش و پی پی‌هم نداشت اون هی میخاس دسشویی باشه باهزار بدبختی آوردمش تو حال آخه سرویس بیرون از حاله وبیشتر از این میترسیدم سرمابخوره واااقعا خودمم کمر واسم‌نمونده بود خیلی اذیتم کرد فقط میخاس دسشویی باشه دیگه ی نیم‌ساعتی خوب بود داشت بازی می‌کرد بهش گفتم‌ آرمان مامان جیش داری دیدم شلوارش خیسه هیچی‌نگفتم خودش یهو زد زیر گریه منم گفتم اشکال نداره و بوسش‌کردم اون فقط گریه میکرد گفتم‌بریم دسشویی عیبی‌نداره گفت نه نه باگریه ینی از ساعت ۸ونیم تا همین ده دیقه پیش‌ک‌خوابوندمش گریه میکرد انقد بی قرار بود هی میگفت بغلم کن دستشم مدام رو دودولشه حتی الان ک خوابیده ی دستش عقبش گذاشته ی دستشم جلوش خیلی نگران شدم اصن مشخصه داره دیوونه میشه هم دلش میخواد بره هم‌نمیخاد چیکارکنم من صبحم میدونم همین اش و کاسه دارم....