۲۲ پاسخ

من همیشه تاپیگاتو میخونم و خیییلی بهت فکر میکنم
خیلی داری از سمت اطرافیات اذیت میشی و همونقدرم خودت داری بخودت آسیب میزنی
درسته شروع ی زندگی سخته پول میخواد پشتوانه میخواد دلگرمی میخواد ولی استارت رها شدن و آرامش رو بزن واس خودت
تو فقط یکبار عمر میکنی که ی زندگی قشنگ واس خودت بسازی
گور بابای مردای ظالم خودتو و بچتو دریاب ❤️

گلم ما هر چی بگیم بی فایدس

ببین بقیه میگن جداشو اینا خودت جواب دادی دیگ نمیتونی فعلا جدا بشی
ولی حقیقتا نمیدونم چرا منتظری باهات حرف بزنه
یا بهت توجه کنه
اونی‌ که باید لنگ توجهت باشه اونه
اونه که خونه پدر شما به شما و خانوادتون بی حرمتی کرده
بحای اینکه ضعف نشون بدهی دهنشو بساب

مامان باربد جان ببخشید شاید فضولی باشه یا سوال درستی نباشه ولی فکرم مشغوله که چه دلیلی میتونه یه آدم رو مجبور به تحمل اینهمه آزار و اذیت کنه!!!

ببخشید عزیزم نمیخوام ناراحتت کنم
ولی واسه چی موندی
چرا جدانمیشی
اگه جداشدی شاغل که هستی برو خونه بگیر بابچت
شمامثلا تحصیل کرده ای
اصلاچرانمیری مشهدپیش خانوادت
چرابااون همه بی احترامی که به پدرت کردن بازبرگستی

عزیزم شما که خداروشکر وکیل هستید تمام راهای قانونی رو میدونید وقتی واقعا داره عذابت میده چرا جدا نمیشی

مامان باربد خوبی؟؟

قلبم هزار تکه اس

از دیروز گوشیم رو برنامه گهواره اس فقط تا تاپیکهای تو رو خوندم شاید تا اخرین تاپیکت
حتی دیشب گوشی به دست با تاپیک تو خوابم برده و با تاپیکه تو بیدار شدم
چققققققققدر شبیه همیم!!!!
چقدر دردمون مثل همه
ای کاش به هم نزدیک تر بودیم

عزیزم من تاپیکاتو خوندم من خودم ام زاهدان زندگی میکنم اینجا اجاره خونه خیلی ارزون به نظر من تو خودت نمیخوای مگر نه بهترین خونه که تو خیابان دانشگاه ماهی ۵ تومن تو زیبا شهر که امنیت است و به اون تمیزی سه تومن تازه خونه های جهاد که ارزون تره اینا همه بهانه است اگه خواستی شماره دوست همسرم که مشاور املاک زاهدان و بهت بدم

ببخشید عزیزم تاپیکات خوندم من جای تو نیستم نمیدونم چه حالی داری ولی خیلی حرص خوردم
فکر کنم شما وکیلی
پس چرا انقد ترسویی
داری محبت گدایی می‌کنی
محکم باش
قوی باش
خودت باش
خاله من چند سال به یه شوهر نفهم زندگی کرد زمانی که شوهرش دیگه نخواستش و گفت طلاق بگیریم خالمو بیرون کرد خاله من راضی بود بره و التماس شوهرشو کنه تا بمونه خونش چون فکر میکرد دنیا همین شوهر و خونه هست و بعد اونا دیگه دنیایی نداره
اما وقتی جدا شد دو دختر ده ساله و ۱۲ ساله داشت
دو سال موندن پیش پدرشون بعد که خاله ام رفت سرکار کارش هم تولیدی بود کار خاصی هم نداشت اما خونه اجاره کرد یه خانم مستقل شد الان تف کف دست شوهرش نمینداره برای خودش خانمی شده عمل زیبایی و لباس خوب زندگی خوب دختراشو آورد پیش خودش الان دختر بزرگش ازدواج کرده پس تغییر شاید ترسناک باشه اما بعداً می‌تونه خیلی شیرین بشه

سرش جایی دیگه گرمه که اینکارارو میکنه
وگرنه چه دلیلی میتونه داشته باشه که یه مرد به زن خودش اهمیت نده

میگم نمیتونی خونه ت از خونه پدرشوهرت جدا کنی برین جای دیگه شاید رفتارش عوض شد

تو باید به اون نقطه برسی که از این آدم دل بکنی. هنوز به نقطش نرسیدی . وقتی برسی حالت خوب میشه.

یه وام بردار برو یه خونه اجاره کن

یه مدت تنها زندگی کن بدون شوهر بدون پدر و مادر بچت رو بردار یه خونه بگیر برو طلاق هم نگرفتی نگرفتی بزار جای خالیت رو حس کنه هم به خودت ثابت میشه میتونی هم به اون ثابت میشه که اگه رفت رفته

دلم تیکه تیکه میشه با هر تایپیکت چقد غصتو میخورم به خدا.به نظر من ی دلیل مهمی داری ک تا الان موندی

تاپیک هاتو میخونم آتیش میفته به دلم
شغلت چیه ؟
کجا زندگی میکنی؟

دختر خوب بچه رو برنداره بره گم و گور بشه تو رو عذاب بده
ازش حضانت پسرت بگیر زودتر
شک نکن زیر سرش بلنده جایی داره وقت می‌زاره براش
کاش بگی دلیل موندنت چیه؟
پول دستش داری؟

بنظرم طلاق بهترین راه کاره فقط جدا شو همین

خواهر گلم‌ شاید این حرف من برات سنگین باشه دلتو بشکنه ولی میگم چون دوست دارم تصمیم درستی بگیری.بخاطر خودت.بخاطر خانواده ات.
این مرد تورو نمیخواد ازش انتظار نداشته باش باهات حرف بزنه میخواد یکاری کنه خودت جمع کنی و بری.همه اون کارایی هم که تو مشهد کردن برنامه ریزی شده بوده که تو بری‌.حالا که برگشتی به چشم یه همسایه نگاهش کن‌ تا زمانی که بتونی پول پیشتو بگیری و ازین جا بری

چراب باهات حرف نمیزنه؟

سوال های مرتبط

مامان Aron مامان Aron ۲ سالگی
مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
بچه داری ما این شکلیه که صبحا از ساعت شیش من بیدارم رادوین بیدار میشه بعد ساعت هفتو نیم تا هشت رادمهر بیدار میشه دیگه کان باید جون بکنم کاربکنم اشپزی و هزار تاکار همراه با بچه داری و کارای بچه ها تا ظهر که بچه ها میخوابن ساعت یک بعد بابد کلی ظرف و لباس بشورم یا خونه و اتاق رو‌جمع کنم یا راه رو‌تمیز کنم بعد که بیدار شدن دیگه بچه ها ی ورژن جدسد میشن بداخلاق و‌شیطون تر حالا من باید مدیریت کنم عصرونه بدم مدیریت کنم دیگه از ساعت پنج شروع میکنم به آماده کردنشون ساعت شیش میریم بیرون تا هشت شب لعد بیام ناهارشون بدم که باید ناهار هم همون ظهر ی جوری آماده کنم که اینا گشنه نباشم دیگه از ساعت هشتونیم تا نه شب رادوین میخوابه ساعت نهونیم تا ده راذمهر و‌من میمونم و باز کلی ظرف نشسته و بهم ریختگی خونه و لباسای کثیفی که از بیرون اومدن و غذاخوردن و‌من دیگه نمیتونم کاری بکنم دیگه ساعت ده خاموشی زده میشه بعضی شبا ظرفا کمتر باشن میشورم و بعضی شبا که زیاد باشن نه دیگه خودم هم ساعتای یازده میوفتم دیگه باز روز از نو روزی از نو .معمولا هم کارام جمعه ها رو هم میشه فقط جمعه ها جارو میزنم و طی میکشم فقط راهروو اشدزخونه هفته ای دوبار و باید سرویسارو هم هرجمعه بشورم . خدا عصرا فقط با بچه ها خیلی سختمه بریم بیرون دیگه راحت میشم از دست کاراشون