۳ پاسخ

البته پسرمم تو سن دخترم بود خیلی خواب میدید یکبار تو خواب بلند شد رفت جلوی در ورودی خونه مامانم بودیم میزد به در گریه میکرد باباش رو مدام صدا میکرد داد میزد داره میاد داره میاد

وای دختر منم اینجوری شده همین برق ها رو خاموش میکنیم جیغ میزنه روشن کنید من میترسم لولو میاد تموم ناخن هاش رو تا گوشت میخوره از استرس
یکبار خواب دیده تو ذهنش مونده اون شب هم جاش رو جدا کرده بودم از اون به بعد دست من یا باباش رو حتما باید بگیره بخوابه پسرمم میگه خواهری پیش شما می‌خوابه منم باید بخوابم
حالا حالاها فکرنکنم جاشون از ما جدا بشه

آره دختر منم شب قبل خواب بازی هیجانی کنه یا جای غریب بریم شبش یکم خواب میبینه ولی امشب اصلا نخوابیده.

سوال های مرتبط