۷ پاسخ

چی شد که فکرکردی بچت بیداررباشه میزاره تو بخوابی 😂😂الهی غصه نخور برو بوسش کن باهاش بازی کن دیگه هم تکرار نشه که اینقد خود خوری کنی

منم همینطور‌شدم شما تنها نیستی
ولی‌وقتی عصبانی میشی ب خودت بگو‌من باید خودمو کنترل کنم
اونم‌بچه س متوجه نیست
سعی کن‌زیاد پشت سرهم کارهات انجام ندی ک خسته بشی
من ک زیاد خسته بشم حوصله ندارم الان سعی میکنم کمتر فشاربیارم ب خودم ک خسته نشم دخترم اذیت کرد از کوره در برم خداینکرده
وقتی بیدار شد براش ی خوردنی ک دوستداره اماده کن
از یادش میره
بچه ها دلشون‌برعکس‌خودشون‌خیلی بزرگه

بیا حالی منو ببین دخترم نخابید پسرم مریضه یکم رو پام خابید نمیزارم دراز بیکشم الانم هردتاشون بغلمن😔

چقد تو منی اشکالی نداره از دلش در بیار

دختر من از دو سالگی روزا نمی‌نمیخوابه کلا از اولم کم خواب بود شکر خدا خواب روزم به من حروم کرد😄اگه روزی مریض باشم بخوام بخوابم همه این بهونه ها رو میاره تا من نخوابم،من گاهی وقت از کوره در میرم به حد مرگ عصبانی میشم اگه اذیتش کنم اول از همه معذرت خواهی میکنم بعد با یه چیزی که دوست داره از دلش در میارم

دختر منم همینه ، من هلاک میخوام بخوابم ، آب میخوام ، و خوراکی و ... قشنگ نفسم رو درمیاره ، وقتی بهش فکر میکنم ، از صبح تا شب بخاطر هوا سردی تو خونه ، حوصله اش سر میره ، یک همبازی میخواد ، مهدم هوا سردی همه سرماخورده مریض شد افتاد یک ماهه نفرستادم ، تا باز هوا گرم شه بفرستم .

خوشبحالت خونه تکونی پس کردی ؟

سوال های مرتبط

مامان توت فرنگی😍 مامان توت فرنگی😍 ۴ سالگی
مامانا دلم گرفته. خواستم اینجا درد و دل کنم. چند وقتیه شیطنت و لجبازی پسرم خیلی زیاد شده، خیلی هم ب من وابسته اس. من افسردگی و اختلال اضطراب فراگیر دارم و تحت نظر روانپزشکم و همسرم بیشتر اوقات سرکاره. جدیدا پسرم حتی نمیخواد من با تلفن هم. صحبت کنم. امروز اومدم خونه مامانم ک یکم حالم بهتر بشه،تا رسیدیم پای پسرم سر خورد و افتاد زمین و گریه کرد، منم خیلی ترسیدم. بعد خواهرم تو اتاق بود و پسرم با گریه رفت تو اتاق و ماشینشو برداشت و پرت کرد، ماشین لعنتی صاف خورد تو سر خواهرم! خواهرم برداشت ماشینای پسرمو پرت کرد و چند تا حرف بار پسرم کرد. منم گفتم خب حالا این بچه اس نمی‌فهمه تو چرا داری ماشینارو پرت میکنی و شروع کرد هر چی از دهنش در میومد و بمن گف ک بچت وحشیه و شعور نداره و هیچی یادش ندادی، منم گفتم با‌شه بذار ببینم تو بچتو چجوری تربیت میکنی،خلاصه یکی اون گف یکی من.... منم کیفمو برداشتم ک برگردم خونمون ک مامانم نذاشت، منم گریه هام بند نمیومد و ی لحظه نمیتونستم جلوی اشکمو بگیرم،خواهرم اومد تو گف چی شده، مامانم گف داره میره و این صداشو بلند کرد و گف مگه من چی گفتم! منم گفتم مگه تو حال و روز منو نمیدونی ک این رفتارو میکنی برگشت چند تا فحش هم ب همسرم داد ک دلیل حال بدت شوهر نفهمته. خلاصه دلم خیلی گرفته، تنها کسی ک باهاش درد و دل میکردم همین خواهرم بود ک اینجوری جوابمو داد! دلم خیلی گرفته، نمیدونم چیکار کنم اصلا، همینجوری اشک چشمام میاد پایین، از طرفی دلم نمیخواد پسرم ببینه، نمیخوام بفهمه من چقد آدم ضعیفیم، ولی انگار باید اونم بفهمه من چیم....