مامانا دلم گرفته. خواستم اینجا درد و دل کنم. چند وقتیه شیطنت و لجبازی پسرم خیلی زیاد شده، خیلی هم ب من وابسته اس. من افسردگی و اختلال اضطراب فراگیر دارم و تحت نظر روانپزشکم و همسرم بیشتر اوقات سرکاره. جدیدا پسرم حتی نمیخواد من با تلفن هم. صحبت کنم. امروز اومدم خونه مامانم ک یکم حالم بهتر بشه،تا رسیدیم پای پسرم سر خورد و افتاد زمین و گریه کرد، منم خیلی ترسیدم. بعد خواهرم تو اتاق بود و پسرم با گریه رفت تو اتاق و ماشینشو برداشت و پرت کرد، ماشین لعنتی صاف خورد تو سر خواهرم! خواهرم برداشت ماشینای پسرمو پرت کرد و چند تا حرف بار پسرم کرد. منم گفتم خب حالا این بچه اس نمی‌فهمه تو چرا داری ماشینارو پرت میکنی و شروع کرد هر چی از دهنش در میومد و بمن گف ک بچت وحشیه و شعور نداره و هیچی یادش ندادی، منم گفتم با‌شه بذار ببینم تو بچتو چجوری تربیت میکنی،خلاصه یکی اون گف یکی من.... منم کیفمو برداشتم ک برگردم خونمون ک مامانم نذاشت، منم گریه هام بند نمیومد و ی لحظه نمیتونستم جلوی اشکمو بگیرم،خواهرم اومد تو گف چی شده، مامانم گف داره میره و این صداشو بلند کرد و گف مگه من چی گفتم! منم گفتم مگه تو حال و روز منو نمیدونی ک این رفتارو میکنی برگشت چند تا فحش هم ب همسرم داد ک دلیل حال بدت شوهر نفهمته. خلاصه دلم خیلی گرفته، تنها کسی ک باهاش درد و دل میکردم همین خواهرم بود ک اینجوری جوابمو داد! دلم خیلی گرفته، نمیدونم چیکار کنم اصلا، همینجوری اشک چشمام میاد پایین، از طرفی دلم نمیخواد پسرم ببینه، نمیخوام بفهمه من چقد آدم ضعیفیم، ولی انگار باید اونم بفهمه من چیم....

۱۵ پاسخ

عیب نداره گلم خواهرته بخدا منم با خواهرم گاهی دعوامون میشه سر بچه ها چه اشکالی داره بعضی وقتها یه دردی میخوره تو صورت ادم تا مغز استخوان ادم میره ادم عصبی میشه بعد یه چیزی میگم ناراحت نشو بچه ت برای خودت عزیزه اگه دیدی چیزی پرتاب میکنه تنبیه ش کن نه خودتم گریه کنی بچه عزیزه تربیتش عزیزتر

اخ دقیقا مادرشدن سخت ترین کار دنیاست

عزیزم نباید زیاد به دل بگیری ابنا که چیزی نیست

اون اهنگه رو شنیدی؟میگه:درد و دل عنه؟همونو ب رخت میکشنت موقع جرو بحث پیش همه،تنها جوابت چی بگمه،میمونی مااااااات………🥲

سمیرا جان کاملا حالت رو میفهمم ولی وقتی گفتی خواهرت بارداره یه لحظه خودمو گذاشتم جای خواهرت احساس کردم از این که اون ماشین به شکمش بخوره ترسیده و این ری اکشن رو نشون داده . ولی راستش من اگر کسی به بچم حرف بزنه هم ناراحت میشم هم فاصلمو حفظ میکنم باهاش . عزیزم من بچه آخرم و ۴ خواهر بزرگتر از خودم دارم که ۳ تاشون جای مادرن برام ولی تجربه بهم ثابت کرد هییییچ وقت حرفمو باهاشون نزنم چون نه تنها سبک نمیشم بارم سنگینتر هم میشه . اگر میتونی با مشاور حرف بزن نمیتونی با دوستانی که تو همین برنامه هستن چون شناختی ازت ندارن راحتتر میتونی خودت رو خالی کنی . ( البته بعضیا هم تو همین برنامه هستن که اهل نیستن )

انشالله ک حالت خوب بشه،بچها تا بیان بزرگ بشن هممون همینیم

من گریه مو دیذه دخترم فرداش گقت گریه کردی گفتم نه خاب دیدی ارع مامان قوی ام .... ادم نمیشه گریه نکنخ

عزیزم خیلی بهت حق میدم واقعا کار خواهرت اشتباه بوده منم بودم ناراحت میشدم بدتر ازاین واسه من اتفاق افتاده... ولی باید قوی باشی

اون مجرده خیلی درک نداره بدل نگیر اگه وابستگی پسرت زیاده با مشاور صحبت کن ببرش کلاس

چند سالشه خواهرت ؟؟

خواهرا باهم دعوا میکنن دیگ...تنها کاری ک میتونی بکنی اینه ب حرفاش اصلا فک نکن برو با پسرت بیرون یه نوشیدنی خنک بخور

مطمئن باش خواهرتم برات ناراحته از دلسوزی اینجوری بهت گفته فقط روشش اشتباه بوده

عزیزم با هیچ فامیلی درد و دل نکن هیچ وقت

سلام خیلی بد شد که اینطوری رفتار کردن ولی شاسد خواهرتم از چیزی عصبانی وناراحت بوده کار پسرتون بهمش ریخته بیشتر به هرحال دلیل نمیشد باشما اینکارو کنه❤️
عزیزم شما تنها نیستی منم مثل شما افسرده ام اضطراب میگیرم
دوتا بچه دارم یکیش کلاس اوله دومی داره روانیم میکنه فقط به فکر خراب کاریه اصلا نمیزاره ارامش داشته باشم
باید صبر کنیم تا بزرگ بشن خواهر گلم
منم جایی میرم دلم وا شه بیشتر باید دنبالش برم گند نزنه جایی رو
تو شهر غریب فقط مادرشوهرم هست اونم انقدر میپایه یه قطره اب از دستش بچه نریزه رو فرش خوراکی اینا به کنار
منم جایی ندارم برم

هممون عزیزم داغونیم هرکس ب ی روش من ازتوبدترم

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۴ سالگی
خانما شما جای من بودید چیکار میکردبن
من و خواهرزادم پسرامون 6ماه فاصله داره اون شب پسر من مریض بود اسم داره سرما خوردگیا شدید میشه پسر خواهرم هم مریض بود پسر من متاسفانه اون روز اخلاق نداشت پسر خواهرمو اذیت میکرد چند باری زد منم هر دفعه سرش داد مبزدم حتی خواستم به اتاق بندازم که خواهرم نذاشت خواهرم هم نازشو میکشید که مریضه تا شب شد شوهرم رفت ماشینو روشن کنه گرم شه منم رفتم اماده شم پسرم بچه ی خواهرمو پاشو له میکنه اون روز نمیدونم چرا لجباز شده بود
پدرم بی اعصاب اومد اتاق کشون کشون پسرمو اورد خواست لگد بزنه که مامانم نذاشت لگد هاش خورد به مامانم سر منم داد زد شما بلد نیستی بچتو کتک بزنی ادب کنی من میزنمش منم ناخواسته داد زدم دستتو به بچه بزنی ببین چیکار میکنم تو حق نداری به بچم دست بزنی گریه مردم اومدم گفتم دیگه نمیام این خونه که بچمو چشمتون نمیبینه
من اصلا تا حالا کتک نزدم بچمو
الان مادرم خیلی ناراحته خواهرمم میگه به خاطر مامان باز بیا
مامان آراد و تودلی♥😍 مامان آراد و تودلی♥😍 ۳ سالگی
وای مامانا خدا امروزچقدر بهم رحم کرد دیشب گفتم چشمم گل مژه زده صبح پاشدم دیدم کلا چشمم ورم کرده درد شدید از ی طرف هم ویار حالت تهوع واقعا توان درد چشم هم نداشتم،
رفتم داروخونه گفتم اقای دکتر چشمم،، گفت ۲تا بهت پماد و قرص میدم یساعت ورمش دردش کلا میفته، گفتم فقط من باردارم گف پساصلا توصیه نمیکنم چون خطر داره پیش دکتر متخصص برو،،
گفتم الان دکتر متخصص نیس گف برو همین روبرو بیمارستان دکتر متخصص داره خلاصه رفتم و فقط دکتر عمومی بود همین چشمم و دید گف گل مژه اس گفتم فقط من باردارم گف مشکلی نییس این داروها رو برو از داروخونه بیمارستان بگیر رفتم داروخونه بسته بود،،

گفتم خب برم همون داروخونه اولی ک اقای دکتر بود داروها رو همین دید گف وای خانم شما بارداری این داروها خیلییییییی خطریه حتی باعث نقص عضو جنین میشه مگه نگفتی بارداری گفتم چندین بار گفتم، گف من اصلاااااااااا توصیه نمیکنم چون شدیدا ب جنین اسیب وارد میکنه ی دکتر دیگع هم اونجا بود اونم اومد دید گف وای چرا اینو نوشته همون حرفا رو زد...
وای وحشت کردم خدا چقدر بهمون رحم کرد خدا اون دکتر هم لعنت کنه وقتی سردر نمیاره چرا تجویر میکنه،

بعد این اقای دکتر گف ی پماد برات مینویسم دقیقا همینو برو از داروخونه دیکه بگیر چون من تموم کرد خدا خیرش بده برام نوشت و بهم داد
مامان هلنی مامان هلنی ۳ سالگی
سلام خانوما من و همسرم دعوامون شد دیشب
همسرم رقص فارسی خیلی دوست داره
بعد من دیشب اینستاشو دیدم کلی فیلم رقص بود تو اکسپلوررش
با کلیپ خواننده های قدیمی مهستی اینا کلی غر زدم ک اینا چیه میبینی
بعد من همسرم اصلا اهل رفیق بازی نیست ی دوست داره که مجرد ولی آقای موجهی هست
همسرم چند بار می‌ره بیرون باهاش یا خونه هم
(مثلاً روز جمعه با اینکه دو روز پیش همو دیدن رفت پیشش من ناراحت شدم ک بعد ی ماه ی روز خونه ای چرا قبول کردی بری پیش من نمی‌مونی )
ما خونه خریدیم خیلی دستمون تنگه از خرداد باهم بیرون نرفتیم گفتم میشه بریم پارک گفت نه دوست دارم فقط لش کنم ولی همین دوستش گفت بیا گفت باشه وقتیکه برگشت اصلا ب روی خودش نیاورد قرار بود بریم .


حالا الان زنگ زده که فرداشب همکارم و خانومش نمایشگاه دارن من با این دوستم میرم منم گفتم ی موقع منو ب اون ترجیح ندی وقتی نمایشگاه با خانومشه چرا منو نمی‌بری جای دوستت اونم داد زد اصلا نمی‌رم گوشی قطع کرد

بنظرتون حساسیتم بی مورده؟