۲۰ پاسخ

انقد از همین قسمتش بدم میاد ک فامیل شوهر میخوان بیان پیشت از حالا افسردگیش گرفتم زن زاعو نیاز ب استراحت داره اینا هم میخان هی برن بیان بدم میاد با این رسمای مزخرف

آدم خونه خودش راحت تره اولین روزا.
هم وسایل بچه خونه هست همه چی.هم اینکه شوهرتم دوس داره صدای بچه از خونش بیاد از سره کار اومدنی.و اینکه شوهرتم باید اذیت کشیدنای تو و اذیت کردنای بچه رو ببینه بیشتر قدرتون بدونه🥰منکه نظرم اینه🌹

من مامانم اومد خونمون دوهفته پیشم موند

۱۰ روز خونه خودمم ۱۰ روز میرم خونه مامانم اگه خدا بخاد🙂

من میرم خونه ی خودم بعد از بیمارستان مامان جانم میاد پیشم

من خیلی دوست دارم برم خونه مامانم بمونم که فامیل شوهرم نیان
آخ ۹ ماه باردارم تا ۵ ماه اول که ویار داشتم خونه مامانم بودم مامانم خودش مریض بود همون مادرشوهرم نگفت حالت چطوره بیا یکم من ازت نگهداری کنم یا غذا درست کنم
همش میگفت زنگ میزد به شوهرم که زنت نیست شام و ناهار چی میشه
یا میگفت ما هم باردار بودیم اینطوری نبودیم.
الانم که هفته های آخر هست بجا اینکه بگه کاری داری بگو کمکت کنیم یا چیزی میخوای تهیه کنیم زنگ زده روی اعصاب من که فلان روز چرا به دخترم همچین حرفی زدی درصورتی که من قسم میخورم تو این چند ماه فقط ۲ بار دیدمشون و اصلا چیزی نگفتم ولی خداعالمه یا تهمت میزنن یا....
حالا زنگ زده که اگر زایمان کنی دخترم چون ازت ناراحت گفته نمیاد دیدنت منم زنگ زدم ازت گله کنم که بری ازش عذرخواهی کنی وگرنه نمیاد
شوهرمم گفت بدرک نمیاد چند ماه واستادین حالا تو هفته های آخر که خانمم استرس داره یادتون اومد خاله زنک بازی کنید.
حالا هم من دوست دارم برم خونه مامانم ولی نمیتونم چون این موضوع رو اصلا به مامانمم نگفتم و مطمئنم بخاطر فامیل شوهرمم نمیبره منو خونش ولی دلم گرفته ازشون

وای وای حرفای مادرشوهرم اگر بچه مریض بشه یا مثلا خدای نکرده زردی داشته باشه میخاد هی تز و نظر بده شوهرمم انجام بده بعدم بگه من ب حرف اون نرفتم ک درستشم همینه🤦‍♀️
اگر من و مامانم بگیم میخاد ساز مخالف بزنه بخدا اینقدر اذیت شدم این مدت هزار فکر منفی میاد تو سرم برای بعد زایمان 😫😫😫

من برا بچه اولم خونه خودم موندم و واقعا راضیم

من دوست دارم بمونم خونه خودم .بیشتر راحت ترم .ازخانواده شوهر هرکس هم که اومد قدمش به روی چشام

من خونه خودم بودم مامانم ومادرشوهرم اومدن ۲۰ روز موندن پیشم

والا من تو همین بارداریم هر وقت مریض شدم یا یه مدت ب خاطر لک بینی که استراحت بودم هر وقت رفتم خونه مامانم شوهرم بهم یه حرفی زد اومدم خونه خودم یه موقع مامانم داداشم برای کمک بهم میومدن باز بهم یه حرفایی زد خیلی اذیت شدم😔کاش بارداری راحتی داشتم اما دگ خیلی حرفارو تحمل کردم تا اینجا رسوندم خودمو فک کن خونم طبقه سوم پله برام خطر داره اما ب خاطر اینکه دهن شوهرم بسته بمونه مجبورم بیام خونه زایمانم کنم باید بیام با اون حال خونه فقط خدا بخیر کنه اون ده روز و ک مامانم میخاد بیاد اینجا بمونه😫دعا کنید بخیر بگذره من ک اینقدر زود عصبی میشم از دست این شوهرم و بدتر ک با خانواده شوهرم تو یه ساختمونیم فک کنید مامانم بخاد بیاد بمونه اوناام دم ب دقيق میخان بیان بالا منم ک حوصله اعصاب ندارم فک کنید یه آدم عمل کرده هوفففففف
مادرشوهرم بیاد باز اشکال نداره و یه برادر شوهر دارم ۳۰ سالشه اما یخورده مریضه اونم دنبالش میاد هیچی لم نمیتونم بگم بهشون برمیخوره اعصاب منم ک خورد میشه خیلی داستان دارم تا زایمان کنم و سرپا شم خیلی نیاز دارم ب دعاهاتون دعا کنید همه چیم بخیر بگذره

خونه مامانم هستم و خواهم بود

من مامانم طبقه پایینه میاد بالا پیشم

من میرم خونه خودم.. ولی اگه ازفامیل شوهرکسی بخوادبیادمیگم خونه مامانم هستم که نیان بتونم استراحت کنم خخ

من دوسه روز خونه‌خودم ..‌
که‌مهمونا شوهر بیان و برن
بعد‌میرم خونه‌ مامانم

من از وقتی فهمیدم باردارم با شوهرم اومدیم موندیم خونه مادرم تا الان ک زایمان کردم .هنوزم اینجاییم.خونمونم سه تا خیابون انورتره ولی پله زیاد داره نرفتم خونم

من 15روزخونه ی خودم بودم 10روزم خونه ی مامانم موندم

من ک هنوز نرسیده خونه مادرم هستم و میمونم
خونه خودم طبقه دومه و کلی پله داره
و مجبورم حالا حالاها همینجا بمونم

زایمان اولم خونه خودم بودم

من میخوام برم خونه خودم

سوال های مرتبط

مامان عشقم تو دلیمه مامان عشقم تو دلیمه هفته سی‌وپنجم بارداری