۸ پاسخ

بچه ها اکثرا از ۶ ماهگی حالا یکم زودتر یا دیرتر اضطراب جدابی میگیرن و از تنهایی میترسن و با بقیه هم احساس امنیت نمیکنن مشاور گفت مثلا حتی آشپزخونه هم میری بگو ساهان من میرم آشپزخونه و در حین رفت و آمد همش باهاش حرف بزن یدفعه تنهاش نزار

شاهانم همینطوره یعنی گریه میکنه ها گریه عادی نه انگار زدنش نمیزاره حرفم باهاش بزنن بیشترم با مادرشوهرم و خوانوادش اینطوریه از مشاور سوال کردم گفت وقتی میرین به همه مهمونا بگین هیچ توجهی به شاهان نکنن اصلا انگار نیست حتی نگاهشم نکنن تا خودش بیاد توی جمع دقیقا همینکارو کردم خودش بعد چند دقیقه بهشون خندید و آروم آروم رفت پیششون ولی بازم اینکه بدونه من بمونه پیششون اصلا

پسر منم ازاول همینجوری بود هنوزم هست ب محض اینکه وارد مهمونی میشیم شروع میکنه ب نق زدن و‌کریه کردن پاساژی جایی جایی هم بریم از تو کالسکه میپره میاد بغلم

اره دختر منم همینطوره اصلا نمیتونم جایی بذارمش اگ کاری پیش بیاد مجبورم ببرمش با خودم

اره دختر منم گریه میکنه
ولی باهاش بازی میکنن دو‌ و سه بار بغلش میکنن اکی میشه

نه دختر من اوکیه

پسرمن میترسه ولی گریه نمیکنه بعد چند دقیقه ک باهاش بازی کنن باهمه رفیق میشه

دختر من از ۴ ماهگیش اینطور شده گریه های وحشتناک میکنه بغل کسی بره تازه من از ده روزگیش مدام اینور اونور بودم..انقد اذیت میسم اینجوریه

سوال های مرتبط