۸ پاسخ

پسر منم تو نمایشگاه بهاره فقط ۱ دیقه گم شد بند دلم پاره شد. پدر سوخته رفته بود پشت میز یه غرفه خالی وایستاده بود

وای یکی از کابوسای منه واقعا چی کشیدی تو اون لحظه

منم این اتفاق واسم افتاد.با دخترم رفتیم تو محلمون داروخانه ک. دخترم چشمش ب. یه اسباب بازی افتاد گفتم بزار برگردیم میگیرم کنار دست داروخانه بود ک رفتیم دخترم نشست رو صندلی یهو امد حساب کنم کارت روـدادم برگشتم دیدم نیست اطراف رو نگاه نکردم سریع هراسان رفتم نزدیک در ک مردی گفت نترس دخترت کنار ت بود فقط هول شدی ندیدیش

دختر آخه بچه رو تو شلوغی بازار میبرن بیرون اونم شب عیدی اگه خدایی نکرده چند ساعت پیداش نمی‌کردی چی هم اون از ترس طوریش میشد هم خودت . من همیشه بچه ها رو میزارم خونه پیش مادرم خودم میرم تنهایی براشون خرید میکنم میام بچه ان سرشون به هواس خیلی مراقب باش

وااای دقیقا امروز ما رفتیم سر خاک مادرشوهرم پسرم همیشه دنبال برادر شوهر کوچیکم بود بعد امشب یه لحظه دیدم با هیچکس نیست همه هستن پسرم نیست با چشمام دنبالش گشتم تا دیدمش خیالم راحت شد تنها رفته بود یکم دور تر از ما

منم امروز مردم وزنده شدم با مامانم وبچم بودیم هنوز رفتم نگاکنم که مامانم مانتو پرو کرده ک دیدم زنا جیغ کشیدن ومن دوییدم.نمیدونم بچم از چن تا پله افتاده بود فقط قلبم واستا دیگه برگشتم دست خالی خونه گفتم هیچی نمخام

عزیزم درک کردم که چی میگی ،اره این روزا خیلی شلوغه

وای عزیزم چی کشیدی واقعا حتی فکر کردن بهش تنمو میلرزونه

سوال های مرتبط