۸ پاسخ

دختر من ۲۴ساعته هرجا برم دنبالمه

بچه من شوهرمو ببینه منو محل نمیده

دختر من الان ۹ ماهشه ولی منو اصلا نمیشناسه شاید گریه کنه تو بغلم آروم بشه ولی وقت بیداری و بازی اصلا منم کنارش نباشم ساعتها با کسی دیگه می مونه و گریه نمیکنه

دختر من مامانم و زنداداشم رو ببینه به من محل نمیده اصلا
ولی اونا نباشن میاد بغلم

من از خدامه اینجوری ولی دخترم انگار من منو میبینه تمام
فرداشبم😍🫀ننشو دوست دارع

سلام عزیزم ببخشید دختر دوستت همچنان همینجوریه؟؟؟ آخه پسر منم همینطوره تازه اگه کسی و ببینه یا بیرون باشیم شیرم نمیخوره یعنی اصلا بود و نبود من واسش فرقی نداره وقتایی که بی‌قراره بغلش کنم اگه کسی بیاد سمتش سریع میپره بغل اون

دقیقا دختر منم همینجوریه اصلااا سمت من نمیاد حتی بغل زنداداشمو داداشم میره ولی سمت من نمیاد همین امشب خیلی سره این کارش گریه کردم ولی خوب کاری از دستم برنمیاد چکار میشه کرد🤦🤦🤦

وای چه بد😢طفلی

سوال های مرتبط

مامان فاطمه ثنا مامان فاطمه ثنا ۱ سالگی
واکسن یک سالگی و چالش مادرا 😂
چون خیلی میگفتن سخته( به خاطر حساسیت ) و من استرس گرفته بودم
خلاصه قصه واکسن بهداشت تماس حاصل کرد که چرا برا واکسن تشریف فرما نمیشید که من گفتم به خاطر حساسیت که خیلیا گفتن سخته بعد گفت بیار بیار من جای دیگه هستم درمانگاهه پزشک هم هست اگر خدانکرده اتفاقی افتاد که نزدیک بود برام گفتم باشه که دوباره سه بعدازظهر زنگ زد از بهداشت گفت که بهتره ببری مرکز واکسیناسیون اونجا بزنن و موند اونم دور بود برام تا اینکه عروس عموی شوهرم گفت برده بیمارستان حکیم تازه تاسیس شده اونجا زده اونم بچه اش حساسیت پروتئین گاوی داره که زنگ زدم گفت آزمایش حساسیت گرفته دوهفته بعداز جوابش واکسن رو میزنن و اونجام هم وفت گرفتم که ۱۲ تیر وقت داد دیگه دل زدم به دریا زنگ زدم به متخصص که میبرم گفت اینطوری گفتن باید بیمارستان باشه .... گفت اصلا چنین چیزی نیست واکسن سختی نیست من میزنم فردا بیار خلاصه ببخشید طولانی شد دوروز پیش بردم زد و راحت ترین واکسن بود اصلا تب هم نداشت فقط گفت به من گفت خونه رفتی یک سی‌سی سیتریزن بده بنابر احتیاط هم من استامینوفن دادم ولی فرداش چون اصلا خداروشکر تب نداشت ندادم

عکس هنری هم از خواهر بزرگه خوشگل 😍🥰🥰
مامان 👼🏻. مامان 👼🏻. ۱۳ ماهگی
چقد مردم گوه خور و که که خور شدن🤬🤬🤬
رفتم تو یه مغازه برا پسرم جوراب بگیرم دوتا شیرخشک گرفته بودم زنه فروشنده تو دستم دید گفت به پسرت شیرخشک میدی گفتم آره
گفت وای آخی عزیزم چرا آخه چرا بهش شیر خشک میدی(با حالت تاسف و دلسوزانه)گفتم ببخشید مگه دارم سم به بچم میدم این چه حرفیه شاید شرایط شیر دادن به بچمو نداشتم مجبور شدم شیرخشک بدم گفت نه بچه شیرخشکی ضعیف و استخون بندیش ضعیفه مثه بچه ایه که شیر مادر میخورن نیست بچه شیرخشکی حالا بچشم یه پسر ۲یا۳ ساله بود گفتم پسر خودتونه گفت آره گفتم شیرخودتو خورد یا شیر خشک گفت نه وای من شیر خودمو دادم عکس پسرمو نشونش دادم گفتم پسر شیرخشکی من از پسر تو که شیر مادر خورده هم استخون بندیش درشت تره هم تپل تر و قد بلندتره
و یاد بگیر هیچوقت هیچوقت تو کاره مادری که به بچش به ناچار شیرخشک داده فضولی نکن و دلسوزی بیخود نکن هر مادری صلاح بچشو بهتر از یه غریبه میدونه و از مغازش زدم بیرون
تنقدر بدم میاد یه سریا برا شیرخشک گارد میگیرن من انقدر تو این یکسال از اینو اون شنیدم که انگار دارم به بچم دور از جون سم میدم خیلی ناراحت شدم امروز بابت این حرف و کل انرژی منو گرفت