۷ پاسخ

منم دوماهه از شیرگرفتم اصلا عادتش ندادم کنارش میخابم انقد داستان و شعر میخونم پشتشو اروم میزنم تا بخابه یکمم بغلش میکنم

پسر منم به این تاب ریلکسی ها عادت کرده بود . راستش رفتیم مسافرت تابو با خودمون نبردیم. دیگه میدونست اونجا از تاب خبری نیست و عادت کرد. وقتی برگشتیم تابو بردیم انباری ک دیگه نبینه
شما هم دو شب برو خونه مامانت بخواب یا کلا تابو از خونه ببر بیرون و بگو نیست. دو شب گریه میکنه میبینه از تاب خبری نیست

چون می‌دونه هر چی گریه کنه میبریش ی بار ک نبری از سرش میافته

منم دخترمو از شیر گرفتنی یه مدت تو تاب میخوابید ولی رفته رفته بهتر شد چن ماهی میکشه به خودش بیاد دختر من انقد گریه و اذیت میکرد من خودم گریه میکردم ولی طول کشید به خودش بیاد

اصلا یعنی دیوونه شدم فقط هم من باید تابش بدم بخوابه باباشم نباید تابش بده

پسر منم شبا رو اون میخابه جاش نمیشه گریه میکنه نمیدونم چکار کنم یا بغل کمرم درد میکنه مجبورم دوباره بزارمش روش

پسرای من دوتا تاب دارن یکی از اینا ک به در وصل میشه میتونه بخابه توش یکی از این ریلکسی دونفره ها ک پایه داره یکیشونو ک سوار یکی میکنم اون یکیم میگه باید سوار همون بشم روانیم کردن البته تا خودم سوارشون نکنم سوار نمیشن الکی خریدیم والا😑

سوال های مرتبط