به خدا دیگه خسته شدم
سه سال پیش من زایمان کردم اورژانسی و دخترم زود دنیا اومد ،تا مادرم خودشو برسونه ی شب طول کشید فقط یه شب😔
از قضا همون شب اول که مامانم تو راه بود (۸ ساعت راه هست تا تهران )جاریم زنگ میزنه ب شوهرم که من بیام پیش زهرا تنها نباشه
منم ب شوهرم گفتم نه نیازی تیس چون بچه داخل دستگاه بود و منم چون ۲۴ ساعت تحت نظر بودم (شرایطم فرق می‌کرد ) پرستار همش بالا سرم بودن ،حتی اجازه حرکت هم ندادن تا ۲۴ ساعت و حتی حق لب زدن ب چیزی رو نداشتم حتیییییی آب ،بعد از طرفی شوهرم و خالم به خدمه پول داده بود اونام هم سوند و زیرمو مرتب تمیز میکردن
جاریم فقط اومد تا صب گوشی بازی کرد کمپوتامو خورد و دوقلوی بغل تختبم رو نگهداری کرد ینی من تا مامانن بیاد خواب بودم چش باز میکردم میدیدم این یا میخوره با بچه بغلی رو شیر میده
مامانم ۶ صب رسید اونم رف بهش گفتم ماش نموندی گف تو با اینکه حامله بودی منو بردی دکتر از صب تا شب تو ۷ ماهگی براش دویدم بخاطر اون اومدم جبران کنم ،الان تقی ب توقی میخوره میگه من خونه زیرتو پاک کردم چه کنم خسته شدم بخدا 😭😭😘😭

۲۰ پاسخ

یکبار بگو هزینه یک شب مراقبتتون چقدر میشه تقدیم کنم،اگه ناراحت شد بگو خب عزیزم یکشب اومدید هزار شب دارید تکرار میکنید

بی تفاوتی بزرگترین انتقامه.هروقت چرت پرت گفت تو فقط با لبخند رضایت همراهیش کن.بخای توضیح اضافی بدی تو میشی مجرم.مث من یکی نباش که الان دیگه شوهرمم پشتم نیس

تا گفت بگو توام ب جبران خوبی های من اینکارو کردی
درکت میکنم واقعا ادم میسوزه و کاری نمیتونه کنه احح

یه چیزی بگم زیادی چیزیو برلی یه احمق توضیح بدی دوررر از جونت توام با اون فرق نداری پس مث سگ بی محلش کن تخم سگ عصابمو بهم ریخت

آخرش با شوهرم دعوا کردم که حدا لعنتت کنه چرا منو زیر بار منت ایم عفریته گذاشتی پیش آل و آدم میگه خونتو تمیز کردم بجان دخترم کاری برام نکرد نه اون نه مادرم خودم همه کارامو کردم

بهش بگو والا تاجایی من یادم هست که من نه چیزی باید میخوردم نه تکون میخوردم بجایی اینکه من برامن داشته باشی باید براهم تختی من منت داشته باشی اخه توبرامراقبت ازاون اومده بودی اگر شماره اش روداری زنگ بزن پولت رو ازاون بگیر😂

ی بار رک بگو کی اینکار کردی ک خودم متوجه نشدم امدی اونجا یا سرت تو گوشی بود یا میخوردی پس منت کاری ک نکردی نزار

عزیزم محلش نزار

توام بگو خب اومده بودی زیر تمیز کنی دیگه هتل نرفتی که بذار بدتر بسوزه

منم بیمارستانمامانم نیومد چون شهرستان بود روزا مادرشوهرم اومد شبا خواهر شوهرم ولی اصلا اجازه ندادم بهم دست بزنن سزارین بودم به زور پا میشدم می‌نشستم ولی نذاشتم برام کاری بکنن حای دستمو بگیرن بلند کنن فقط بچمو نگهداشتن خودمم خجالتی بودم درد کشیدم دستشویی به زور میرفتم رگ دستم پاره میشد آخرسر دیگه رگ پیدانشد سرم بزنن ولی هیچکدوم بهم دست نزدن

بهش بگو برامن ماری نکردی کمپوت خوردی وسرت توگوشی و حواست به بچه تخت بغلی بود بی تعارف بزن سرپوزش بگو پرستار کارهای منو کرد نه تو

و در عوضش اومدی ویتامیناتو پیش من جبران کردی اینو بهش بگو اصلا قطع رابطه کن کسی که اذیتت میکنه و حذف کن

هیچی عزیزم اینبار ک گفت با ی لبخند موزی بگو وظیفه ات بوده

دقیقا داستان من با داداش و زنداداشمه .ما بچه بودیم برادر زادم به دنیا اومد زنداداشم کهنه های دخترشو مینداخت جلومون میگفت ببرین بشورین اخر داداشم ناراحت شد گفت دیگه حق ندارین کهنه های بچمو بشورین .بعد ما زایمان کردنی همون زنداداشم اومد چون مادرم فوت کرده یه خواهر دارم که اونم چن ماه قبل من زایمان کرده بود واسه همون زنداداشم اومد رسید .برا یدونه کمک داداشم اینا ۴نفره با بچه هاشون میومدن خونم انننقد میخوردن من خسته شده بودم بخدا اخر به قول شما تا تقی به توقی خورد داداشم گفت زن من گوه بچه های شمارو شسته منم گفتم ما گوه بچه ی تو رو تو بچگی مون شستیم نشون به اون نشونی که خودتم اعتراض کردی به کارای زنت.توهم بگو به روش به نظرم

الان کاملامتوجه شدم ببین عزیزم مامان من شب تاصبح پیشم بودبعدش جاریم اومدانگاری ساعت۱ظهربودتاچهاریعنی هیچ کارخاصی اونم نکردگذاشته بود حرف زدن بااون همراه ها ک تخت بغلی بودن.تاحالانشنیدم ازش ولی خودم صدهابار تشکرکزدم وب یادآوردم پیشش اماازش بعیدنیست شایدم پشت سرم گفته باشه ومنم نشنیدم اینادیگه جاری آن عزیزم خاهربراخواهرهیچوقت منت نمیزاره یامادر پس ببین طرفت جاااریع سعی کن ردشی بخدابگو بهش خب باشه توراست میگی درصورتی ک هیچکدوم ازاین کارارونکردی ولی همون اومدنت هم شده بزرگترین وبدترین تجربه ک دیگه بشناسمت

بگو غلط کردی اومدی. میدونستم منت میزاری واسه همین گفتم نمخاد بیای

محل نده بابا

اخرشومتوجه نشدم یعنی چی به جاریت گفتی ماش نموندی؟؟

کی میگه مادرت یا جاریت

بگو یادم نمیاد زیرمو پاک کردی همینایی که همش میخورد که به بچه بغلی شیر میداد مییگفتی این کارو کردی من چشامو باز میکردم می‌دیدم.

سوال های مرتبط

مامان مهستا مامان مهستا ۲ سالگی
تجربه من از گرفتن پوشک
اول رفتم چندتا شورت خوشگل و دلبربا براش گرفتم صب ک بیدارشد رفتیم دبلیو ک پوشکشو‌عوض کنه همونجا بهش گفتم شایلین دیگه با پوشک بای بای کن بره خونشون .دیگه میخوام برات شورت بپوشونم و چون مدل شورتا جذاب بود ذوق کرد پوشکشو دادم دستش که خچدش ببره بزاره جلو در . و‌همونجا هم مراسم خداحافظی رو اجرا کردیم 😄 شورتشو پوشیدو باز بهش گفتم دخترم اگه جیش اومد تو شورتت جیش نکنیاا عروسکاش کثیف میشه مجبور میشیم بشوریمش در مورد پی پی هم همینو گفتم . . خلاصه سختی کار روز اوله . روز اول سه بار خونه رو منور کرد 😄 روز دوم یاد گرفته بود فقط یبار چراغونی کرداز روز سوم تاالان همه چی اکی بوده .دختر من از پی پی میترسید اولین مدفوعش رو یه لنگن اوردم گذاشتم رو اون مدفوع کرد . فرداش تو‌دسشویی انجام داد منتها بازی بازی من میگفتم تا ده میشمرم تا پی پی بیاد .😝 دوباره برای اینکه از پی پی نترسه باز هم با پی پی بای بای کردیم . تا بره . الان دخترم با ذوق پی پی میکنه ک اخرش بگه پی پی برو بای بای 😄 این وسط همکاری همسرمم خیلی عالی بود چون پروسه سختیه و شنیده بودم بچه استرس نکشه شبا ک شوهرم میومد اون میبرد دسشویی همسرمم تا جیش میکرد کلی تشویق و عافرین میگفت ک ذوق کنه. الان شش روزه از پوشک تودل کار برید میاد دستتون هواستون باشه خلوت نکنه یه گوشه احتمال خطا زیاده.بیشتر از یک ساعت ک‌شد خودتون ببرید سرویس . رپز اول هر نیم ساعت میبردم تا فقط یاد بگیره این جا چ‌خبره.روز سوم بردمش بیرون تا تو محیط بیزون هم بفهمه اگه جیش بود بگه البته چون من با اژانس رفتم پوشکش کردم ولی بهش گفتم اگه جیش اومد ب مامان بگو تو پوشک جیش نکنی اوف میشی ک خداروشکر نکرده بود .‌. خلاصه لین بود جریان ما .
موهاشم 🥰
مامان دردونه مامان دردونه ۲ سالگی
ی خاطره ار کار مثلا یواشکی که کلی داستان شد واسم .....
دخترم زردی داشت ، بردیم بیمارستان نزدیک خونمون بستری کردیم . ۲روز اونجا بودیم . دخترم ک ان ای سی یو بود ، برای مادرا هم ی اتاق داشتن نزدیک همونجا . حالا چون دختر من شیر منو نمیخورد ، پرستارام هروقت حوصلشون میکشید زنگ میزدن میگفتن بیا بچتو ببین . خودشون شیرخشک میدادن بهش .
روزی که قرار بود دخترم مرخص شه ، منم وقت دکتر داشتم واس سزارینم که معاینه کنه و گواهی مرخصی واس شغلمم بده ...

حالا اون اتاق مادران حموم هم داشت ولی من دلم نبود به اونجا و به سرم زد برم خونه دوش بگیرم که فردا مستقیم بریم پیش دکتر خودم و لباس تمیز واس دختر بیارم .چون ۱۰ دیقه راه بود تا خونه . و گفتم به شوهرم یا مامانم بگم میرم خونه ، منو میکشن که بچه رو تنها نزار بیمارستان ... حالا nicu هم کلا ۲ تا نوزاد داشت و پرستارا هم اجازه نمیدادن بریم بچه هارو ببینیم ...
خلاصه به هیشکی نگفتم و رفتم خونه .... ابگرمکن خراب شد ...( فک کن تو این ۴ سال سابقه نداشت خراب شه ، با اب سرد دوش گرفتم .... اومدم اسنپ گرفتم ،، توراه ماشینش خراب شد کلی معطل
شدم ...
بعدم دقیقا اون ساعت داداشم اومده بود ملاقات بچه مثلا ، چون نامزدش هم تو اون بیمارستان کار میکرد، میتونست بیاد بچه رو ببینه ...هی زنگ میزدن کجاییییی ...منم از ترس اینکه بفهمن بیمارستان نیستم جوابشو نمیدادم... کل بیمارستان رو گشته بودن ....
کلا رفت و امد من ۱ ساعت هم نشد ولی کلی استرس کشیدم چون بیخبر رفته بودم ... حالا اصلا بود و نبود من تو بیمارستان فرقی نمیکرد به حال بچه ... فرداش بچه رو هنوز مرخص نکردیم با شوهرم رفتیم دکتر خودم