خام ها تا میرم آشپزخونه بچم گریه می‌کنه تا وقتی پیشش هستم باهاش بازی میکنم و حرف میزنم آرومه چیکار کنم هزارتا کار دارم برای خودش هم نتونستم غذا درست کنم 🥺🥺

وقتی خوابه غذا درست کن
دختر من هر موقع ازم بغل خواسته، بغلش کردم
خونه م همیشه بازاره شامه
نه میتونم غذا درست کنم نه خونه تمیز کنم
عوضش دخترم یه شخصیت مستقل، اجتماعی و آروم داره.
بچه ها بزرگ شدنی یادشون نمیاد خونه تمیز بود یا نه
اما یادشون میاد مامانشون چقد وقت واسشون گذاشته

براش شعر بخون همزمان یا اهنگ بچگونه بذار از وسایل آشپزخونه که خطر نداره بده دستش

دقیقا برا منم همینه ،تازه دختر من یاد گرفته بلند میشه میرم آشپزخونه میاد از شلوارم میگیره پشتم وایمیسته
با بدبختی غذا درست میکنم

پسر منم خیلی وابسطه به منه

پسر منم خیلی وابسطه به منه

دخترمنم خیلی وابستم، فقط وقتی خواب میتونم کارکنم، توبیداری همش چسبیده بهم

بزار تو کالسکه بیار کنار خودت کاراتو بکن باهاش حرف هم بزن، من این کار رو میکنم جواب میده