مامانا رفتم دکتر بعدش رفتیم خونه خواهرشوهرم شام دورس کرده بود موندیم تیام گریه کرده بود تا منو دیر اومد گرسنه بود شیر خورد بعد نگاه ب من میکرد گریه میکرد منودیادش زفته بود میخواست بره بغل عمش اونم هی میگفت دیدی مامان باشه یانه فرقی نداره شیش شیرشو میوردی اصلا تا بیایم نیومد بغلم چرا مگ نمیگن بچه کوچیک پیش کسی نمیدونه پسرم اگ شیر خشکی بود اصلا مامان نداشت هیچ فرقی نمیکرد

لابد باهاش بازی کرده و حسابی خندوندتش که دوست داشته بازم پیشش باشه و بازی کنه

چه خواهرشوهر بدی اه این چه حرفیه
بچه با یکی حال کنه میمونه پیشش نگران نباشه هنوز کلی راه داره بشناستت حسابی

راستین هرپقت بابامو میبینه میچسبه بهش چون بابام باهاش بازی میکنه نمیخاد دل بکنه ولی این ی مدت کوتاهه ک میچسبه ب بابام بعدش میاد طرف خودم ک ببرمش خونمون
تیام هم همینطوره ناراحت نباش بچس دیگه خوش گذشته بهش برای همون ناراحت نباش

عزیزم هیچ کس برای بچه عزیزتر از مامانش نیس .بچه منم تا یک ماه پیش می‌رفت بغل بقیه و نمیومد بغلم. الان دیگه ب زور از بغل من و باباش میاد بیرون. پیش بقیه هم واینمیسته. یک ماه دیگه صبر کن

هنوز زوده برا اینکه غریبه رو تشخیص بده

من پیش مادرشوهرم اینا زندگی میکنم بچم اونارو بیشتر از من دوست داره پیششون گریه نمیکنه😂

دلت نشکنه عزیزم بچس دیگههه