۵ پاسخ

من از بچه ها بدم نمیومد توقع هم نداشتم بدون بچه بیان خونمون ولی وقتی بچشون هی بدو بدو میکرد و به همه جا کنجکاوی میکرد میگفتم چرا نمیگیرنش بعد الان میفهمم ک بچه تا یه جایی قابل کنترله بهتره اطرافیانم یکم درک کنن یکم خونه رو امن کنن مادر بنده خدا موذب نشه

دقیقا عزیزم هم گرده هم از این دست بدی واز اون دست میگیری بشدت باهات موافقم🤌👍👏👏

منم همینطور بودم مثلاً بچه های فامیل میومدن خونمون کلافه میشدم که چرا دست ب اینور اونور میزنن یعنی حاضر نبودم شمعدونایی که خیلی دم دست و خطری بودن رو حالا چند ساعتی ک بچه هست جمع کنم میگفتم دکورم ب هم میخوره حالا میفهمم بنده های خدا مادراشون چه عذابی میکشیدن تا اینا رو کنترل کنن

دقیقا منم همینطور بودم
بچه دار میومد خونم بهم میریخت دست به همه چی میزد تو ذهنم پدر و مادرشو مقصر میدونستم ولی الان درک میکنم که بچه ها مخصوصا تو مهمونی قابل کنترل نیستن یا باید مادر بنده خدا بشینه تو خونه بپوسه یا اطرافیان درک کنن دیگه

دقیقا‌منم👏👏👏

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
من یه سوالی دارم تا حالا به این مورد برنخورده بودم نمیدونم عکس العملم باید چی باشه
من امروز پسرمو بردم پارک بعد یه دختر بچه بود که از پسرم هم کوچیک تر بود. مامانش اونور نشستخ بود واسه خودش حرف میزد. این از پله ها رفت بالا پسر منم پشت سرش. دو پله رفته بود بالا دختر وحشی بازی دراورد پسرمو هول داد افتاد. حالا بچه م کاریشم نداشتا اون میگفت تو نیا هولش داد اینم توقع نداشت هولش بدن هم از دوتا پله با باسن افتاد هم توقع نداشت خیلییی گریه کرد. من فقط بغلش کردم قربون صدقه ش رفتم به بچه هم فقط همون موقع که پسرمو هول داد گفتم چیکار میکنی عصبانی همین. بعد دیگه بچه م پنج دقیقه گریه کرد دیگه نرفت سرسره. بعد دیدم مامانش داره نگام میکنه میخواستم برم بگم توگه میدونی بچه ت دست بزن داره لااقل ولش نکن به امون خدا برو. خیلی از خودم عصبانیم که هیچی نگفتم. من اگر باشم قطعا یه تذکر به بچه م میدم و اصلا بچه این سنی رو ول نمیکنم برم بشینم تازه بچه ش خیلی از پسر من کوچیکترم بود
به نظرتون اگر میگفتم کار درست تری بود یا الان؟ من کاری ندارم بچه ها بعضیاشون میدونم رفتار زدن رو دارن و حالا اقتضای سن شونه ولی اینکه به مامانش هیچی نگفتم از خودم عصبانیم. چندبارم نگاش کردم برم بگم باز بیخیال شدم