از کلمه اتاق متنفرم ازبس دخترم شبانه روز میگه بریم تو اتاق بازی... مگه نمیگن روزی مثلا یکساعت مفید با بچت بازی کن به کارو زندگی بگو بچم مهمتره، خب ما شبانه روز در اختیارشیم این سیراب نمیشه پس کارامون و چیکار کنیم هی میگن بچه وقتی میگه بیا بازی باهاش بازی کنی مهمتره خونه مرتب به دردش نمیخوره خونه بخوره تو سر من ولش کنم یه غذا هم نمیتونم درست کنم

مسوولیت بهش بده اینجوری هم خودت سرگرم میشی هم اون. مثلا بگو بیا باهم غذا درست کنیم یا وقتی میخوای جارو بزنی بگو مامان یکم تو بکش تا من مبلا رو مرتب کنم. دختر من تو هرکاری باید خودشو دخالت بده😁. اکثرا خودش با خودش بازی میکنه یاد گرفته اینجوری بعضی وقتام میگه مامان بیا باهام خاله بازی کن.

بازی ها رو براش تغییر بده. مثلا گفت اتاق بگو الان کار دارم می تونی اسباب بازی بیاری آشپزخونه. یا مثلا دیگ و قابلمه شو بده با هم غذا درست کنید هر از گاهی بهش سر بزن بگو به به تو که بهتر درست کردی. یه وقتا هم باید براش زمان بازی تعیین کنی. مثلا بگو الان کار دارم صبر کن کارم تموم بشه بعدش بازی می کنیم. بعضی اوقات هم موقع کارات می تونی براش کارتون مورد علاقش رو بذاری سرش گرم بشه شما به کارت برسی

توی کارای خونه و غذا درست کردن ازش کمک بگیر. دختر من عاشق اینه که صداش کنم بگم بیا توی آشپزخونه. در خدی که بتونه و براش خطرناک نباشه همکاری می کنه. کلیم لذت می بره. مثلا کاهو رو میشورم. دستای خوشگلش رو هم میشورم. با دستاش کاهو خرد می کنه. ادویه غذا رو میدم بهش بریزه (با احتیاط که خدای نکرده نسوزه). قابلمه ها رو می ریزم بیرون میگم من نمی تونم دراشونو پیدا کنم. میشه کمکم کنی؟ از این جور کارا بسته به اینکه اون روز چه کاری داشته باشم. هم سرش گرم میشه هم من به کارم می رسم و مهم تر از همه اینکه اعتماد به نفسش قوی تر میشه.

دختر منم مامانمو میبینه میگه😑

میدونی این فقط به خاطر اینه که بچه ها تنها هستن،من پسرم با اینکه داداش داره ولی به خاطر فاصله سنی زیاد باهاش کاری ندارن و دایم با منه ،خوب بچه های تکی تنها هستن حق دارن دیگه ،قدیم خاله و عمه و عمو و دایی با بچه هاشون،تعداد خواهر برادرا بیشتر،کوچه ها بازی کنن،خونه بزرگتر ،دیگه تنها راه تحمله