مامانا من واسه رزا شیر درست میکردم اومدم دیدم انگار چیزی تو دهنشه داره قورتش میده دست انداختم گلوش دیدم چیزی نیست شیرش و دادم خورد اومدم بخوابونمش بی قراری میکرد بهش اب دادم پاشد یه کم بازی کرد دوباره گذاشتمش روپام هی پستونکش و درمیاورد چشم و بینی اش و میمالید و نق میزد تا اینکه خوابید
ولی منه لعنتی از استرس اینکه نکنه چیزی تو کلوش مونده باشه خفه بشه فقط به نفس کشیدنش خیره شدم از ترسم 😩
دارم از دست میرم نمیدونم اگه چیزی تو کلوش بود میتونست اب یا شیر بخوره ؟ اخه خورد قشنگ یا اصلا نمیدونم هست یا نه از کجا بفهمم به خدا تا صب از ترس چشم روهم نمیزارم

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط