۱۵ پاسخ

الهم صل الله محمد وآل محمد انشالله بلابه دور

ان شاالله بلا به دور باشه
این موضوع رو زیر پست شما میگم تا بقیه مادران هم حواسشون باشه، از بچگی درمورد خیلی خطرات با بچه ها صحبت کنید، حتی اگر به نظرتون متوجه نمیشن، مثلا من چون با مادرشوهرم زندگی میکنم ومدام داروهای مادرشوهرم سر دست هست، از همون اوایل به پسرم گفتم داروی بزرگترها رو دست نزنه وممکنه چه اتفاقی براش بیافته، میتونید این رو درقالب داستان یا نمایش هم بگید، اینجوری تا حدود زیادی از خطرات دور میشن حتی خطر دست زدن به مواد شستشو، وسایل برقی، وسایل داغ روی اجاق گاز، وسایل نوک تیز و....

وااای خدا دیگ دارو ها در دسترس نزار بچه ها یه لحظه کار دست خودشون و ما میدن ایشالله زودی خوب بشه

مگه دارو تلخ نبود. چطوری خورده

من صلوات فرستادم عزیزم نگران نباش خوب میشه .اخه عزیزم چرا در دسرس گذاشتی این قرص عوارض خیلی بدی داره به پسرم دادن دوسه شب پشت هم دادم بهش دیدم ب قصد کشت داره دادشو اسیب میرسونه و خیلی رفتارای بدتر دیدم زدم رو اینترنت عوارض این قرص و دیگه ندادم بهش خدارو شکر الان خوبه

وای خدا چه کارایی میکنن خدا خیلی بهتون رحم کرده به نظری چیزی کن آیت الکرسی خوندم براش

عزیزم قرص و دارو رو یه جای مطمئن بزار اگر دیر میفهمیدی چی امیدوارم بلا دور باشه

دارو خطرناکی نیست که نیاز به شست شو باشه عزیزمممم

مگه حالا داروی خطرناکیه؟ یعنی شستشو معده لازم بوده ؟

وای یاخدا انشالله زودخوب بشه

‌وای الهی الان خوبه؟‌

الهی بمیرم درکت میکنم چقد نگرانی واسه کوچولوت حمد ب نیت سلامتیش میخونم انشالله خوب بشه و زود مرخص شه

میشه درخواست بدی پرم😘🌿

خوب تونسته بخوره حالش بد نشده
مطمئن بودی خورده؟
ان شاالله بسلامت ترخیص بشه

عزیزم فرستادم انشالله که چیزی نمیشه
بعدش مامان آریا خیلی مقصری عزیزم بچه تواین سن دیگه می‌تونه تشخیص بده که قرص نباید بخوره بهش آموزش ندادی من بارها وبارها به صورت بازی حتیمثلا فوری باید آمبولانس بیاد اینا را بهش یاد دادم گفتم که اگه دیر بشه چه اتفاقی می افته
چندبار هم ازقصد قرص ها را گذاشتم دم دست دیدم به عروسکش میگه نباید برداری

سوال های مرتبط

مامان آراد و تودلی♥😍 مامان آراد و تودلی♥😍 ۳ سالگی
وای مامانا خدا امروزچقدر بهم رحم کرد دیشب گفتم چشمم گل مژه زده صبح پاشدم دیدم کلا چشمم ورم کرده درد شدید از ی طرف هم ویار حالت تهوع واقعا توان درد چشم هم نداشتم،
رفتم داروخونه گفتم اقای دکتر چشمم،، گفت ۲تا بهت پماد و قرص میدم یساعت ورمش دردش کلا میفته، گفتم فقط من باردارم گف پساصلا توصیه نمیکنم چون خطر داره پیش دکتر متخصص برو،،
گفتم الان دکتر متخصص نیس گف برو همین روبرو بیمارستان دکتر متخصص داره خلاصه رفتم و فقط دکتر عمومی بود همین چشمم و دید گف گل مژه اس گفتم فقط من باردارم گف مشکلی نییس این داروها رو برو از داروخونه بیمارستان بگیر رفتم داروخونه بسته بود،،

گفتم خب برم همون داروخونه اولی ک اقای دکتر بود داروها رو همین دید گف وای خانم شما بارداری این داروها خیلییییییی خطریه حتی باعث نقص عضو جنین میشه مگه نگفتی بارداری گفتم چندین بار گفتم، گف من اصلاااااااااا توصیه نمیکنم چون شدیدا ب جنین اسیب وارد میکنه ی دکتر دیگع هم اونجا بود اونم اومد دید گف وای چرا اینو نوشته همون حرفا رو زد...
وای وحشت کردم خدا چقدر بهمون رحم کرد خدا اون دکتر هم لعنت کنه وقتی سردر نمیاره چرا تجویر میکنه،

بعد این اقای دکتر گف ی پماد برات مینویسم دقیقا همینو برو از داروخونه دیکه بگیر چون من تموم کرد خدا خیرش بده برام نوشت و بهم داد
مامان هلنی مامان هلنی ۳ سالگی
سلام خانوما من و همسرم دعوامون شد دیشب
همسرم رقص فارسی خیلی دوست داره
بعد من دیشب اینستاشو دیدم کلی فیلم رقص بود تو اکسپلوررش
با کلیپ خواننده های قدیمی مهستی اینا کلی غر زدم ک اینا چیه میبینی
بعد من همسرم اصلا اهل رفیق بازی نیست ی دوست داره که مجرد ولی آقای موجهی هست
همسرم چند بار می‌ره بیرون باهاش یا خونه هم
(مثلاً روز جمعه با اینکه دو روز پیش همو دیدن رفت پیشش من ناراحت شدم ک بعد ی ماه ی روز خونه ای چرا قبول کردی بری پیش من نمی‌مونی )
ما خونه خریدیم خیلی دستمون تنگه از خرداد باهم بیرون نرفتیم گفتم میشه بریم پارک گفت نه دوست دارم فقط لش کنم ولی همین دوستش گفت بیا گفت باشه وقتیکه برگشت اصلا ب روی خودش نیاورد قرار بود بریم .


حالا الان زنگ زده که فرداشب همکارم و خانومش نمایشگاه دارن من با این دوستم میرم منم گفتم ی موقع منو ب اون ترجیح ندی وقتی نمایشگاه با خانومشه چرا منو نمی‌بری جای دوستت اونم داد زد اصلا نمی‌رم گوشی قطع کرد

بنظرتون حساسیتم بی مورده؟
مامان توت فرنگی😍 مامان توت فرنگی😍 ۴ سالگی
مامانا دلم گرفته. خواستم اینجا درد و دل کنم. چند وقتیه شیطنت و لجبازی پسرم خیلی زیاد شده، خیلی هم ب من وابسته اس. من افسردگی و اختلال اضطراب فراگیر دارم و تحت نظر روانپزشکم و همسرم بیشتر اوقات سرکاره. جدیدا پسرم حتی نمیخواد من با تلفن هم. صحبت کنم. امروز اومدم خونه مامانم ک یکم حالم بهتر بشه،تا رسیدیم پای پسرم سر خورد و افتاد زمین و گریه کرد، منم خیلی ترسیدم. بعد خواهرم تو اتاق بود و پسرم با گریه رفت تو اتاق و ماشینشو برداشت و پرت کرد، ماشین لعنتی صاف خورد تو سر خواهرم! خواهرم برداشت ماشینای پسرمو پرت کرد و چند تا حرف بار پسرم کرد. منم گفتم خب حالا این بچه اس نمی‌فهمه تو چرا داری ماشینارو پرت میکنی و شروع کرد هر چی از دهنش در میومد و بمن گف ک بچت وحشیه و شعور نداره و هیچی یادش ندادی، منم گفتم با‌شه بذار ببینم تو بچتو چجوری تربیت میکنی،خلاصه یکی اون گف یکی من.... منم کیفمو برداشتم ک برگردم خونمون ک مامانم نذاشت، منم گریه هام بند نمیومد و ی لحظه نمیتونستم جلوی اشکمو بگیرم،خواهرم اومد تو گف چی شده، مامانم گف داره میره و این صداشو بلند کرد و گف مگه من چی گفتم! منم گفتم مگه تو حال و روز منو نمیدونی ک این رفتارو میکنی برگشت چند تا فحش هم ب همسرم داد ک دلیل حال بدت شوهر نفهمته. خلاصه دلم خیلی گرفته، تنها کسی ک باهاش درد و دل میکردم همین خواهرم بود ک اینجوری جوابمو داد! دلم خیلی گرفته، نمیدونم چیکار کنم اصلا، همینجوری اشک چشمام میاد پایین، از طرفی دلم نمیخواد پسرم ببینه، نمیخوام بفهمه من چقد آدم ضعیفیم، ولی انگار باید اونم بفهمه من چیم....