۹ پاسخ

اگه ویار شدید میگیری بارداری و از خانوادت دوری دست کمک نداری اصلااااا همچین کاری نکن

من از ویار شدید دارم میمیرم پسرمم طفلک اب شده اینقدر غصه میخورم که خدا میدونه الان وضع اینه وقتی به دنیا بیاد خدا به دادم برسههه🥲🥲

کلا وقتی قدم به راه بچه دوم و سوم میزلری سخته حالا یکسال اینور اونور خیلی دردی دوا نمیکنه .اگر به فکرت اونده اقدام کن ...اگر کمکی باشه که هر وقت اقدام کردی هست اگرم نباشه که دو سال دیگه هم اقدام کنی خودتی و خودت .

خیلی خوبه اتفاقا من پسرم ۲ سال نیم بود باردار شدم دخترمو الا دخترم ۵ پسرم ۷ هم بازین باهم خیلی راحتم الا تنها نیستن

بهترین فاصله سنی ۳ تا ۵ هست هست عزیزم
منم میخوام کم کم اقدام کنم بالاخره تا بگیره زمان بر هست همون اقدام اول ک احتمالش کمه بگیره

3/4سال خوبه حداقل بچه از پوشک کامل افتاده باشه من خودم چون کمک حال ندارم میمونم پسرم 6/7ساله بشه ک بتونه خودش دسشویی بره خودشو بشوره خودش بتونه لباساشو عوض کنه

چه عجله ای گلم بزار بزرگتر بشه حداقل بتونه خودشو نظافت کنه لباسشو تنش کنه دربیاره اذیت که خیلی میشی بچت گناه داره زن حامله حوصله خودشو نداره چه برسه بچه آلان بچه تو اوج شیطونی وبازی همش باید تو خونه سرکوب بشه واسه خاطر بچه دیگه که باید بخوابه خب اولی گناه داره همش باید نگران بچه فسقلی باشه بنظرم حقش ظایع میشه

زمانی که بچه دوم ۴ ۵ سالش باشه موقع بدنیااومدن اولی خیلی خیلی بهتره

سخته خیلی هم سخته بزار دخترت ۳سالش ک تموم شد اقدام کن ک برا دستشویی رفتن اینا مستقل بشه هم خودت اذیت میشی هم دخترت چون خودم تجربشو دارم میگم

منم بچم دو سال و سه ماهشه دومی رو باردارم نمیدونم سخته یا نه شبا که سرمو میذارم رو بالشت خیلی میترسم که از پسش بر نیام یا پسر بزرگم صدمه ببینه نتونم بهش برسم

سوال های مرتبط

مامان دخترکوچولوها🤰🏻 مامان دخترکوچولوها🤰🏻 ۲ سالگی
#درددل
کاش یاد بگیریم حرفامون و کی و چجوری بزنیم حتی اگه از رو دلسوزیه
من وهمسرم از اول تصمیمون این بود که نه زود بعد ازدواج بچه دار شیم نه توی سن کم ولی هرموقع بچه دار شدیم اختلاف سنی بچه هامون زیاد نباشه
اوایل که فهمیدم باردارم خیلی خوشحال بودم و همش رویابافی میکردم میدونستمم قرار نیست خیلی اسون و بهشتی باشه اوضاع
دختر دومم به امید خدا اسفند ماه بدنیا میاد و تقریبا دوسال و دوسه ماه اختلاف سن دارن
تا ماه پنجم قبل اینکه شکمم بالا بیاد همه چی خوب بود اما کم کم اطرافیان و نزدیکا هی شروع کردن‌به حرف زدن
بیچاره بچه اولی کم توجه میشین بهش یهو بزرگ میشه براتون
تو اصلا نمیتونی برسی بهش بچه عقده ای میشه
نکنه اولیه بزنه بچه نوزاد و چجوری میخوای حواست باشه
اصلا از الان اولی بده پیش مادرت عادت کنه اونجا بزرگ شه
تو نمیتونی توجه کنی به هر دوتا
اولی سرخورده میشه افسردگی میگیره
و…
اوایل سعی میکردم عبور کنم و توجه نکنم اما واقعا کم کم احساس افسردگی کردم انقد افکارش رفته توی وجودم که همش برای دختر بزرگم گریه میکنم یا مثلا یه داد خیلی ساده که هر مادری ممکنه سر بچش بزنه و سرش میزنم میگم نکنه برای بارداری و دومیه باعث من دارم اعصابم و سر اولی خالی میکنم