۵ پاسخ

امشبم دختر من با اینکه کنارش نشسته بودم داشت خیار میخورد هی به آشپزخونه نگاه میکرد چشاش و ناز میکرد میگفت مامان بیا بخور ... ریده بودم به خودم به شوهرم میگه نگا چی میگه بعد باباش ازش پرسید مامان کو من و نشون داد گفت بابا کو شوهرم و نشون داد گفت تو آشپزخونه کیه گفت هیچکی بعضی وقتا میخوان ادا در بیارن بنظرم

بچه منن همش به یجا فقط خیره میشه میخنده سرشو تکون میده
درست مثل وقتی ک کسیو میبینه

تو این سن کاملا عادیه خیالپردازی میکنن دختر من تو خیابونم با صدای بلند با دختر فرضیش حرف میزنه دستشو میگیره مثلا هرکی ببینه فک میکنه دور از جونش دیونه اس .اصلا انکارش نکن خودش از سرش میفته

بگو عمو داره چيكار ميكنه؟ چي ميگه؟ ببين چي ميگه
بچه ها خيال بافي ميكنن ديگه
چون مرز بين خيال و واقعيت رو نميدونن
و وقتي ام از صدايي كارتوني نوري چيزي بترسن اون خواب ميبينن و يا حتي تصورش ميكنن

برا منم پیش اومده نمیدونم چرا اینحور میگن منم خونه تنها بودم اون شب میترسیدم

سوال های مرتبط

مامان رهام جونی مامان رهام جونی ۳ سالگی