۱۶ پاسخ

سلام چرا عذاب وجدان میگیری تو داری بخاطر رفاه و آینده همین بچه تلاش میکنی بعدها بخاطر همچین مادری افتخار میکنه من خودم شاغلم تایم اداری نیستم اما اصلا نگرانی ندارم

من راستش اینجوری نیستم
اوایل که پیش مامانم یا مامان همسرم یا حتی همسرم میذاشتم یه مقدار مضطرب بودم. اما به مرور رفع شد
چون واقعا حیالم راحته از نحوه نگهداریشون
به پسرمم خوش میگذره و خیالش راحته که ظهر حتما میرم پیشش
این نگرانی میتونه دلایل زبادی داشته باشه که شاید صحبت با یه مشاور کمک کننده باشه

منکه عذاب وجدان نخواهم گرفت. همش به خاطر اینه که خودمون رو دوست نداریم

عزیزم طبیعی ما بالاخره مادریم،،منم مثل شمام ،حالا من میزارم پیش پرستار ،ولی خداراشکر پرستارش هم مطمعنم هم آنقدر محبت کرده ک پسرم دوسش داره ،ولی گاهی میگم نکنه اشتباه میکنم و باید پیشش بمونم وهزاران فکر دیگه والبته حرف اطرافیان،،ولی ب آینده ک فک میکنم میگم ی روز بمن شاید افتخار کرد و از لحاط مالی کمکش میکنم ،نگران نباش طبیعی پس

من اینجوری نیستم چون فکر می کنم یک زن باید مستقل باشه تا بچشم اینو یاد بگیره و بتونه مستقل باشه و این هم برای خودش خوبه هم برای آرامش روان خودم

عذاب وجدان داری که بچه رو تنها میذاری؟؟
حست برا اویلش طبیعیه بعدش دیگه باید بذاری کنار
اینجور اون یاد میگیره قرار نیست مامان همیشه کنارش باشه
برا خودش برنامه و هدف داره
تازه مستقل و اجتماعی هم میشه

عزیزم من در حال تحصیلم ولی شرایطم مثل شماست
همین که برمیگردم میبرمش خونه و سعی میکنم با تمام خستگی هام باهاش خوب باشم و بازی کنم
ولی خب گاهی این فکر و خیالا سراغ منم میاد و اذیتم میکنه
ولی به این فکر میکنم که اگر درسمو نخونم یه روز خودم افسرده میشم به خاطر علاقه ای که دنبالش نکردم
و اونجور دیگه نمیتونم مادر شادی باشم

من خودم سر این موضوع انقدر جنگیدم که دیگه عصاب برام نمونده آخرم با دارو خودمو آروم کردم من مشکلی از لحاظ پسرم و مادرشوهرم ندارم واقعا از تربیت و نگهداری و رسیدگیش راضی ام اما اطرافیان مزاحمت ایجاد میکنن چند وقت یه بار منو به فکر میندازن که بشینم خونه و کار نکنم

منم چندماه اول اینجوری بودم ولی دیگه اوکی شدم ، الانم هر چند وقت یبار بین اینکه برم سرکار یا بمونم خونه همش دو دل میشم

وای چرا عذاب وجدان داری من از خدام بود یکی پیشم بود میرفتم سرکار
اتفاقا بچه هایی که مامانشون سرکار میرن خیلی مستقل تر بار میان

سلام بله منم سرکار میرفتم عذاب وجدان میگیرفتم هم بخاطر دخترم که پیشش نیستم هم بخاطر مادرم که خودش بچه هاشو بزرگ کرده الانم باید بچه منو نگهداره، تازه دختر من تا ظهر میخوابید و فقط سه چهار ساعت تو بیداریش من نبودم همین فکرها باعث شد استعفا دادم و فعلا از بیمه بیکاری استفاده میکنم و یک سالش گذشته تا سال دیگه تصمیم بگیرم میخوام چیکار کنم..احتمالا یک سال دیگه هم عمری باشه حق بیمه مو میدم بیمه رد کنن نرم سرکار

طبیعیه
البته من دخترمو مهد میزارم
هم دو تربیته نمیشه
هم کلی چیز یاد میگیره
هم زحمتی برای کسی نداره

منم یه مدت همینطوری بودم از بس زنگ میزدم ب مادرم ب ایشون استرس وارد میکردم ک چه می‌کنه دخترم فلان چیز نخور فلان کار نکنه خلاصه مادرم گفت نمیتونه نگهداره مسئولیت داره بعد به مدت سعی کردم بی خیال باشم

منم شاغلم بیشتر سر اینکه خانوادم گاهی وقتا غر میزنن و با زبون بی زبونی میگن بزار مهد البته بنده خدا مامانم اینجوری نیست ولی خواهرم متوجه میشم

شغلت چیه؟
اگه خیلی ناراحتی میتونی، بزاریش کنار؟
از چه لحاظ عذاب وجدان داری؟

نگران چی هستی؟عذاب وجدان ازینکه پسرتو تنها میذاری یا ازینکه مامانت به زحمت میفته ؟کدومش

سوال های مرتبط