۷ پاسخ

بنظر من اونایی تنگن یا مناسبت نیستن رو جمع کن و اونایی مناسبتن و بذار تا ن تو اذیت بشی ن بچه

عزیزم با بچه طرفی
برای اینکه به کارت برسی نباید همون موقع میخوای بری بهش بگی
باید چتد ساعت قبل حرکت بگی ما میریم بیرون
خودتم اروم اروم حاضر شو
مثلا لباستو بپوش
برو جاروبای بچع پاش کن
بیا مثلا مکاپ داری مکاپ کن
برو فلان کار بچه رو کن
اینطوری اونم لج نمیکنه

منم خیلی وقتا وقت ندارم حوصله ندارم شاغلم ولی این نباید مانع بشه اول منطقی بگو مانتوم تنگه بپوش براش ببینه که تنگه از هیچ واژهٔ دیگه ای هم به کار نبر که یلد بگیره از هر چیزی کجا باید استفاده کنه

منم خیلی وقتا وقت ندارم حوصله ندارم شاغلم ولی این نباید مانع بشه اول منطقی بگو مانتوم تنگه بپوش براش ببینه که تنگه از هیچ واژهٔ دیگه ای هم به کار نبر که یلد بگیره از هر چیزی کجا باید استفاده کنه

خب حق انتخاب بده بهش این دیگه لجبازی نیس اتفاقا بتظرم بچت خیلی هم سالمه میخواد مستقل باشه بزرگ تر از سن خودش رفتار کنه .. پس پا رو عزت نفسش نذار بذار خودش انتخاب کنه فقط اگه جایی اشتباه بود اروم بگو این درست نیست ببین اینجوری خوب میشه ؟ دوس داری ؟ ببین دوس داره چی بپوشه موهاش چجوری ببنده خودش چی غذا بخوره ...
حالا یه مانتو میپوشیدی میگفتی ببین اندازم نیست خیلی زشته باید اینو بپوشم که اندازه اس ..
میدونم بارداری روحیه ات حساس تره حوصله نداری...ولی سعی کن آروم و منطقی بهش بفهمونی قبول کنه خوب نیس کارش
از همین الان امروز شروع کن فردا که بچه دوم اومد بیشتر اذیتت نکنه

خب گاهی وقتا ازش نظرش
روبپرس
بزار بفهمه که برات مهمه
مثلا دومدل شال که بنظرت مهمه انتخاب کن
بگو دخترم بنظرت کدوم رو سر کنم

تقریبا الان اکثرا لجباز شدن تو این سن
ولی مثلا یه لباس که تنگ شده بپوش بگو بیین کوچولو شده نمیشه پوشید
یکم باهاش راه بیا شاید آروم تر شد

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
مامانا خیلی خسته ام پسرم بشدت لجباز هست خدا نکنه من یا باباش باهاش با عصبانیت حرف بزنیم یا اینکه دستمون بهش بخوره تا یک ساعت گریه میکنه که چرا اینجوری گفتی یا چرا اینجوری چشماتو واسه من در اوردی وقتی هم به گریه بیفته هیچ جوره نمیتونیم ارومش کنیم بخاطر همین تا الان هر کاری کرده حرف بدی هم که زده بی توجهی کردم امشب دیگه رو ماشینش وایستاده بود هر چی گفتم بشین میفتی گوش نکرد یهو افتاد فقط یک ساعت گریه میکرد چرا من افتادم یک جوری رو مخم بود که اعصابم را خورد کرد زدم در کونش حالا از اون گریه خلاص شد یک ساعت دوباره گریه را شروع کرد چرا منو زدی دیگه واقعا بریدم نمیدونم چکار کنم صبح هر لحظه که من بیدار بشم این بنده خدا با من بیدار مییشه و گریه میکنه تو چرا بیدار شدی بخدا چند صبح که دیگه از ترس این واسه نماز صبح بیدار نمیشم من اگه تا دو ظهر بخوابم این هم میخوابه ولی فقط اخساس کنه که من نیستم کنارش بشدت گریه میکنه تو چرا بیدار شدی اگه دم دمهای ظعر بیدار شیم چیزی نمیگه خسته ام نمیدونم چکار کنم
مامان آقای کوچک مامان آقای کوچک ۳ سالگی
بچه ها من واقعا خستم حالم از خودم از همه از همه چی بهم میخوره دلم میخواد برم یه جای خیلی دور تنهای تنها باشم چشمم هیچ آدمی رو نبینه
پسرم از صبح که پا میشه همش غر میزنه نق مییزنه گریه می‌کنه .امروز قراره نصاب بیاد خونمون کل آشپزخونه بهم ریخته بود داشتم تمیز میکردم آنقدر جیغ زده نق زده که حس میکنم سرم میخواد بترکه هرچی باهاش آروم حرف میزنم گوش نمی‌ده آنقدر ادامه میده تا کفری شم سرش داد بزنم ولی وقتی یکی خونمونه یا میریم خونه ی کسی آنقدر آرومه بازی می‌کنه که همه میگن چرا صداش در نمیاد یه ذره ام خودش تنهایی بازی نمیکنه .همش باهام لج بازی می‌کنه انگار موقع خوابش خیلی اذیت می‌کنه بیشتر اوقات یک ساعت تمام رو پام دهنم کف می‌کنه بس که شعر و قصه میخونم آرومم واینمیسته که همش وول میخوره یه وری می‌خوابه هی میگم درست بخواب لج می‌کنه از کوچیک ترین چیزم می‌ترسه یه بچه حتی کوچیک تر از خودش بیاد سمتش می‌ترسه از موتور از صدای جارو برقی و... اصلا نمیتونه از خودش دفاع کنه اگه کسی یه اسباب بازی ازش بگیره همینجوری وایمیسته نگاه می‌کنه بعد برای من همش جیغ میزنه لگد میزنه چیز پرت می‌کنه ولی فقط با من الان دارم از پوشک میگیرمم هی لج می‌کنه بهش تو دستشویی میگم بشین شعر میخونم و برچسب میزنم باز همش وایمیسته چیکار کنم خستم بعضی وقتا سر خوابش امروز یه بارم سر دستشویی کتکش زدم ولی خیلی خودم ناراحت میشم چیکار کنم؟خستم خیلی