دکترم اومد و ساعت ۱۱ منو جاریم از طبقه بالا با آسانسور اومدیم طبقه پاین که اتاق عمل بود تو آسانسور به پرستار میگفتم حالم بده میشه این سوند رو در بیاری گفت اگه صلاح میدونی خودت در بیار خلاصه وارد اتاق عمل که شدیم حالم بد شد و سرم گیج رفت خودم متوجه نشدم ولی دوتا آقا که داخل اتاق عمل بودن دیدن من دارم میفتم محکم منو گرفتن و همش میگفتن خانوم چی شد منو انداختن رو تخت خانومه اومد آمپول بی حسی رو تزریق کنه بهش گفتم درد داره گفت اصلا گفتم اگه دردم اومد میشه داد بزنم گفت نه نمیشه خلاصه آمپول رو تزریق کرد و من اصلا متوجه نشدم کم کم پاهام داغ شد ولی هنوز پوست شکمم رو حس میکردم دکتر اومد چنگ میزد منم داد و بیداد میکردم که من دارم حس میکنم اونا هم میگفتن میدونیم حس میکنی ولی درد که نداری ولی من واقعا درد داشتم همش حس فشار داشتم که دارن یه چیزی رو ازم میکشن بیرون و واقعا حس بدی بود خیلی سریع صدای دخترم اومد ولی بخیه زدنشون خیلی طول کشید آخر سرم که میخواستن منو ببرن ریکاوری حالم بد بود و نفس کم میاوردم بیشتر هم به خاطر ترس خودم بود منو نبردن ریکاوری و همونجا یک ساعت دستگاه اکسیژن بهم وصل بود

عزیزم ب نظرم شما چون بدون اگاهی رفتی اتاق عمل این احساسات رو داری
اولا اینکه شما بیحسی گرفتی. درد نداشتی، جراح هم قبل شروع زایمان چک میکنه اول که ببینه شما بیحس شدی یا نه، در هرحال بیهوش که نبودی که چیزیو متوجه نشی، فقط درد رو متوجه نمیشدی…
بخیه زدن هم بله طول میکشه چون برش زدن و رسیدن ب رحم کاره کمتر از ۵ دقیقس، ولی همون رحم بعد از دنیا اومدن بچه کاااامل داخلش باید از خونه و لخته پاک بشه، بعدش دو بار برش رحم بخیه میشه، مجدد اگه ببینن قسمتی خون میده خونگیری میشه، بعدش تک تک لایه هایی که باز شده بخیه میخوره که قطعا زمانبر هست.. بخیه پوست هم چون بخیه زیبایی میخوره خودش به نحوی زمان میبره…
اون بین احساس تنگی نفس، افزایش ضربان قلب ،احساس حالت تهوع و.. همگی ممکنه حین عمل پیش بیاد که کافیه به پرسنل بیهوشی که بالا سرت وایساده بگی، با یه امپول داخل رگتون که میزنن خیلی زود برطرف میشه…
لطفا کسی رو لعنت و نفرین نکنید به خاطر نااگاهی، هرکسی توی شغل خودش شریف و محترمه و زحمت و سالها تجربه پشتش هست

خانما واسه سزاگه همراه نداشته باشم بهم گیرمیدن
بیمارستان خصوصی ام
یااینکه میزارن شوهرم همراهم باشه

خدا ازشون نگذره کدوم ببماریتان