۹ پاسخ

رفتار اونا خیلی اشتباهه من خودم خیلی از حضور زیاد یکی دیگه تو خونم اذیت میشم

سلام منم خیلی حساسم همه هم بهم میگن انقد گفتن دخترمم یاد گرفته میگه حساسی خوش بحال اونا ک بیخیالن من ک متنفرم از این رفتارم

منم جدیدنا حساس و نگرانم خیلی-حتی میترسم پارک ببرم بچه رو

آره دقیقا منم خیلی حساسم و خیلی مسولیت پذیرم میگم بقیه چه گناهی کردن بچه منونگه دارن مگه مجبور باشم که جایی بذارمش وگرنه اصلا نمی‌ذارم تنهایی جایی بره چی بگم ولی اینطوری فقط خودمون اذیت میشیم

منم مثل شمام خونه مامانم بزارم میدونم بابام مامانم خواهرم برادرم عینه چشماشون ازش مراقبت میکنن ولی من انقد زنگ میزنم خواهرم میگه زنگ بزنی جواب نمیدم بچت داره بازی میکنه چرا نگرانی چرا فکر میکنی داره شلوغ میکنه اصلا شلوغ کنه بچس دیگه اینجا خونه دومشه

وای خوشبحالشون راحتن
ما زود پیر میشیم انقدر حرص میخوریم اخر بچه های اونا شاد و بانشاط
بچه های ما منزوی گوشه گیر
ولی نه اونقدز بیخیال نه مثل ما
تعادلش خوبه

سلام گلم چه بیخیال هستن اینا پیر نمیشن به خدا
من نه مثل شما هستم نه مثل اونا اینهمه بیخیال
من درحد امکان جایی نمیبرم مجبور بشم کاری پیش بیاد اونم خونه خواهرم یا خواهر شوهر چند بار تماس میگیرم میپرسم چطورن اذیت نمیکنن
قبل عید شهر دیگه بستری شدم بچه هام اینجا خونه ابجیم بودن خودش همه کاراشون میکرد مرتب من تماس می‌گرفتم میگفت فکر کن خودت پیش بچه ها هستی

منم اینجوریم اینا دیگه خیلی بیخیال تشریف دارن

منم خیلییی ترسو وبدبختم سربچها بخداخودموپیرکردم خیلییی حساسم هم خودم هم شوهرم خوشبحال هرکس که بیخیاله بلاخره تاخدانخوادبرگ ازدرخت نمیوفته مافقط داریم خودمونوعذاب میدیم

سوال های مرتبط

مامان محمد علی مامان محمد علی ۵ سالگی
به نظرتون من چه رفتاری باید میکردم
امروز پسرهامو برده بودم پارک...پسر بزرگم تفنگشو اورده بود و داشت بازی میکرد ،یک پسره دیگه هم اومد باهاش دوست شد شروع به بازی کردن، یک خورده بعد دیدم یک خانمه اومد گفت شما مامان این آقا پسری گفتم بله،گفت پس چرا هیچی بهش نمیگی ،با تفنگش زده تو سر بچه من...گفتم پسر من اصلا کسی و نمیزنه و اینکه من متوجه نشدم...گویا داشته بازی میکرده سرسره هم کوچیک بوده چرخیده تفنگش خورده تو سر دختره...من از خانمه عذرخواهی کردم و به پسرم گفتم مراقب باشه....دوباره چند دقیقه بعد دیدم گریه کنون خودش اومد،با اون پسره که بازی میکرده(۱۰بار اون پسره،پسرمو زد و من دیدم چطوری پسرم هیچی نگفت و از خودش دفاع کرد) خورده تو صورتش...مامانش گفت برو به مامانش بگو.حالا پسر من گریه و ناراحت که من از قصد نزدم....منم دستشو گرفتم بردم نشوندمش رو صندلی چون خیلی گریه میکرد و فهمیدم که از قصد نزده،اما اینقدر اعصابم خورد شد که حد نداره....
پسر کوچیکمم هنوز دو سالش نشده میخواد ارتباط بگیره میزنه...دوست دارم ببرمش پارک ولی همش نگرانم کسی و بزنه...البته که کوچیکه و مقتضای سنشه اما نمیتونم کنار بیام
مامان آنیسا مامان آنیسا ۵ سالگی
سلام مامانا دختر من پنج سال و نیمشه و خداروشکر فوق العاده باهوشه ولی کلافه ام کرده.بردمش پیش روانشناس کودک ازش تست گرفتن و گفتن ضریب هوشیش رو دقیقا نمیشه گفت ولی دور و بر ۱۴۲ ایناست .ولی متاسفانه بیش فعالی داره و گفت فعلا بهش تنقلات و به خصوص چیپس و پفک اصلا بهش ندم.اگه بهتر نشد ببرمش روانپزشک و براش دارو بنویسه تا مهار بشه.اصلا شبیه بچگیه من نیست و یه وقتایی از سنش جلوتره.به پیشنهاد مربیش با کلی دوندگی کلاس اول نوشتمش و کلاس چرتکه میره و همون ترمای اول آزمون برگزار کردن و تو شهرمون اول شد.ولی باهام لج کرده و میگه نمیخوام درس بخونم میخوام لات بشم برم پارک سیگار بکشم و یه سری حرف های دیگه که منو بشدت نگران کرده😥.یه بارم خونه مامانم اینا بودیم داداشم باهاش یه شوخی کرد رفت آشپزخونه و چاقو برداشت گفت نیا جلو نفله ات میکنم.من همه ی تنم یخ کرده بود چون خودمون تو خونه خیلی مراقب تربیتشیم و اصلا نمیدونم اینارو از کی و چجور یاد میگیره😭😭 دیگه دارم دق میکنم چیکار کنم باهاش