۱۳ پاسخ

خوشحال به حالتون که حامله آید انشالله به خوشی به دنیا ش بیارین

حالا تا وقتی زایمان کنی خدا بزرگه شاید نظر خودتم عوضشد

به نظرتون چیه منفی مثبت

تصویر

عزیزم الان که معلوم نیست جنسیت بعدم بنظر خودت اسم بچه ات و خودت انتخاب کنی چه اتفاقی میوفته رو این چیزا حساس نشو

بنظر من دو اسمي نکن بچتو چون تو مدرسه مشکل پیدا میکنه. تو خونه ی اسم داره تو مدرسه اسم شناسنامه رو صداش میزنن بچت اذیت می‌شه. بچه خواهر من همین مشکل رو داشت تو مدرسه هرچی صداش میکردن اهمیت نمی‌داد. تو شناسنامه علی هستش ولی پارسا صداش میکنیم.

حالا بزار ببیین جنسیت اصلا درست گفته

من شخصااااا اگه داداشم محمدرضا و مهدی نبودن یکی از این دواسم رو میزاشتم البته اگه پسر باشه🤣

عزیزم باید بذاری محمد

محمد خیلی اسم قشنگیه

انشالله سالم باشع عزیزم هرچی دلت میگه انجام بده

تو شناسنامه بزار عزیزم مهم شناسنامست

تو گوشش بگين محمد

توشناسنامه بزار محمد میران صدا بزنید

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق هفته هفدهم بارداری
دیروز رفتم سونو تشکیل قلب، قبل از اینکه برم داخل اتاق به شوهرم گفتم تو هم میخوای بیای؟ گفت آره خب می‌خوام بیام بچه رو ببینم. گفتم آخه الان چیزی معلوم نیست که در حد یه نقطه مشخصه. با اکراه گفت باشه نمیام
بعد که رفتم داخل دستگاه رو گذاشت رو شکمم دیدم یا خدا این که اندازه یه شکلاته همه چیزش هم مشخصه😶😂 دست و پا و همه چی معلوم بود😂
بعد که به شوهرم گفتم خیلی بد نگام میکرد😬😂
آخه سر اون یکی توی این هفته ها سونو نداده بودم نمیدونستم انقدر بزرگه خب🫠
حالا این هیچی
یه خانمه نوبتش قبل از من بود، جنسیت بچه‌ش اون چیزی که میخواست نبود، کلی با سونولوژیست بیچاره بحث کرد😂🤦🏻‍♀️ بعدشم رفته بود بیرون داشت گریه میکرد🤦🏻‍♀️
شوهرم دیده‌ بودش می‌گفت یه خانمه اومد بیرون فکر کنم بچه‌ش چیزیش شده بود داشت گریه میکرد بعد مامانش رفت پیشش گفت چرا گریه می‌کنی اون خانمه یه چیزی به مامانش گفت بعد یهو مامانش فحشش داد😂😂😂
میگفت با خودم گفتم چرا مامانه اینجوری کرد خب حتما یه بلایی سر بچه اومده بود که اون خانمه داشت گریه میکرد
گفتم نه بابا اون بچه‌ش سالم بود سر جنسیت داشت گریه میکرد🤦🏻‍♀️🫠😂
مامان لیانا💕 مامان لیانا💕 ۳ ماهگی
مامان باران و جانان♥️ مامان باران و جانان♥️ روزهای ابتدایی تولد
من یه دختر ۴ ساله دارم یه جاری دارم همسن خودم ما همکلاس بودین دوست صمیمیم‌ بود برادر شوهرم عاشقش شد باهم فرار کردن خلاصه اون جاریم الان شده دشمنم همش بهم حسودی میکنه اون دختر داره یه پسر یه پسرشم‌ فوت شده ۸ ماه بدنیا اومد ۱ ماه تو دستگاه بود ولی فوت شد الان اونم بارداره منم باردارم اون ۱۸ هفته من ۹ هفته الان جاریم رفته سنو فهمیده بچش پسره همش میاد بهم پز میده که آره خانواده مادرشوهرم منو دوست دارن چون براشون نوه پسر میارم و کلی حرف دیگه اینقدر بهم استرس میده اینقدر حالم بده که همش فکرم همین شده، به من میگه میدونی مامان گفته هر عروسی که برام نوه پسر بیشتر بیاره اون برام عزیز تره منم گفتم پسر دختر مهم نیست مهم اینه که سالم باشه، ولی خستم کرده همش میاد کرم میریزه کل این ۲چ روزی که فهمیدم باردارم نتونستم خوشحالی کنم واسه خودم از بس که میاد میره رو مخم هی میاد به من میگه به قیافت میخوره‌ بچت دختره ولی بچه منکه پسره من میگم برای من و شوهرم مهم اینه بچمون سالم باشه، ولی یک کارهای میکنه که گاهی وقتا پیش خدا کفر میگم و از خودم اعصبانی میشم(اگه غلط املایی دارم ببخشید تندتند نوشتم)