خاطره ی تلخ زایمانمو بگم تا یادم نرفته
دوشنبه ۲۸ خرداد ساعت هفت شب کیسه ابم پاره شد تقریبا تا وسط رون پام خیس شد
منم سریع رفتم از گردن به پایین یه دوش گرفتم شیو کردم وسیلامو برداشتم با شوهرم اومدیم زایشگاه. هیچ دردی هم نداشتم فقط نشتی کیسه اب
اومدیم معاینه کردن گفتن دهانه رحم کامل بسته است ولی چون کیسه اب پاره شده باید بستری بشی. پرسیدم زایمانم طولانی نمیشه واسه بسته بودن دهانه رحم گفتن نه تا یه ساعت دیگه دردات شروع میشه روی دور میوفتی
دیگه لباسامو عوض کردم بستری شدم تا انژیو و اینا زدن شد هشت و نیم شب
ساعت نه و نیم ماما اومد پرسید درد دادی گفتم نه ان اس تی هم گرفت هیچ دردی ثبت نشد
یه قرص زیر زبونی داد گفت تا نیم ساعت دیگه دردات شروع میشه
رفت نیم ساعت بعد اومد بازم درد نداشتم یه امپول عضله ایی زد تو پام باز رفت نیم ساعت بعد اومد یه امپول وریدی زد. نیم ساعت بعدش باز یه قرص. تا شش صبح هر نیم ساعت یا امپول فشار میزد یا قرص زیر زبونی میداد.ساعت هفت صبح ضربان قلب جنین رسید به دویست دائم دستگاه بوق میزد اومدن ماسک اکسیژن گذاشتن. یه سرم فشار قوی هم وصل کردن گفتن تا یک ساعت دیگه زایمان نکنی میبریم سزارین. دهانه ی رحم هم همچنان کامل بسته بود. این سرم اخری رو که زدن یه ربع بعدش چنان دردای شدید داشتم که فقط جیغ میکشیدم میگفتم توروخدا بی دردی بزنین نمیتونم تحمل کنم. سه تا بی دردی هم گرفتم بازم نمیشد تحمل کرد

۲۷ پاسخ

برای همین از بیمارستان دولتی مخصوصا اونا ک علوم‌پزشکی زیر نظر دانشکده هستن متتتنفرممم

پارت۲
تا رفت تو رگم احساس کردم یه رگ پشت گردنم تیر کشید چشمام سیاهی رفت دیگه هیچی نفهمیدم
وقتی به خودم اومدم دیدم یکی داره محکم میزنه تو صورتم. یکی رون پامو فشار میده یکی شکممو فشار میده. ماسک اکسیژن داشتم دوتا سرم زده بودن. دستگاه فشار و ضربان قلب وصل کرده بودن. حتی دستگاه احیا رو اورده بودن کنار تختم. قشنگ تا پای مرگ رفتم. میشنیدم که استاده داره داد میزنه این امپولو باید با سرم یک و نیم بهش میزدی نه توی رگ و اینا. ولی وقتی حالم بهتر شد کلا زده بود زیرش میگفت بهت اب مقطر زدیم رگت باز بشه
منم دیگه قاطی کردم انداختم به سر و صدا که بگین دکتر داور پناه رئیس بخش زنان بیاد اینجا وگرنه خودم پامیشم میرم پیش رئیس بیمارستان.
دکتر داورپناه دکتر خودم موقع دوتا دخترا بود منو یادش بود تا حدودی. اومد براش تعریف کردم چی شده و گفتم خودم با گوشای خودم شنیدم گفته ده واحد اکسی توسین بیار اینا میگن اب مقطر زدیم منو خر فرض کردن
دکتر هم واقعا ناراحت شد کلی حرف بار استاده کرد گفت چرا گندکاری دانشجوهارو پنهان میکنی جون مردم برات چه ارزشی داره که اینجوری تدریس میکنی. کارت کاراموزی اون دختره رو هم ازش گرفت گفت دیگه اجازه نداری بیای زایشگاه تا کمیسیون تشکیل بدیم. گویا قبلا هم گند زده بوده

پارت ۳
حالا همون استادی که دائم منو فحش میداد
رفته بود برام کاچی اورده بود شیر و خرما اورده بود. میگفت قربونت بشم عزیزم به خاطر من یه کوچولو از اینا بخور.خودش قاشق قاشق میزاشت دهنم. میگفت چه رنگ موی قشنگی یا خط چشم خوشگلی چقدر خودت خوشگلی چه پسر نازی چه مامان قوی ایی( اینو یادم رفت بگم. موقعی که زایمان کردم گفت وای خلاص شدم یهو برگشت بهم گفت چه فایده توکه سال دیگه دوباره باز میخوای بزایی دیگه خلاص شدمت چیه)
منم از عمد خودمو بدحال تر از چیزی که بودم نشون میدادم گفتم شوهرمو خبر کنین. گفتن نمیشه بیاد تو زایشگاه. دکتر داور پناه که دوباره اومد ویزیت گفتم میخوام شکایت ثبت کنم اینا حتی به شوهرمم نمیگن بیاد ببینه چه بلایی سرم اوردن میخوان پنهون کنن گندشون رو. دکتر باز گفت منو ببرن اتاق ایزوله. چون زایشگاهش اتاق خصوصی نداره. شوهرم اومد اونجا براش همه چیو تعریف کردم دکتر هم برگه ی ثبت شکایت اورد هم من هم شوهرم نوشتیم امضا کردیم. تو برگه ی زایمانمم گفتم بنویسین چیکار کردین اگه رفتم خونه حالم بد شد دوباره اوردنم بیمارستان بدونن چی شده

😑ای وای
چه تجربه ی تلخی
انشالا لذت مادری این خاطرات رو از ذهنت حذف کنه

پارت ۴
ساعت نه صبح زایمان کردم ساعت چهار عصر اومدم بخش زنان بخش مراقبت ویژه
هنوزم که اینجام معلوم نیست کی ترخیص بشم
به خاطر حجم زیاد امپول فشار و اون امپول اوکسی توسین همچنان انقباض های شدید دارم که دکتر گفت تا سه روز ادامه داره
به خاطر سه دوز بی دردی قوی ایی هم که بهم زدن گیج و منگم و خیلی حالت تهوع دارم
بدترین زایمان ممکن رو داشتم ولی خب خداروشکر اقا دانیال با اینکه اولش خیلی کبود بود ولی الان حالش خیلی خوبه. با وزن ۳۴۰۰ و قد ۴۹ توی ۳۸ هفته دنیا اومد
بازم خداروشکر حال گل پسری خوبه

پارت ۱
ساعت هشت صبح یهو یه گله دانشجو ریختن تو بخش. زایمانای قبلیم همین بیمارستان بودم هیچ دانشجویی دست نمیزد به بیمارا اینبار از شانس گندم شدم موش ازمایشگاهی
من وحشتناک درد داشتم داشتم میمردم از درد سه تا دانشجو اومدن به نوبت سوند گذاشتن باز برداشتن. باز یکی دیگه . بیچاره ام کردن
تا صدامم بالا میرفت استادشون فحش میداد که دهنتو ببند صداتو ببر و کلی حرف دیگه که بنویسم گهواره مسدود میکنه
ساعت یه ربع به نه فول شدم بردن رو تخت یه ربع بعد زایمان کردم بازم دانشجو اومد بچه رو گرفت و بخیه زد. اینقدرم نخ رو بد میکشید که گوشت تنم میریخت با هر بخیه. شیش تا بخیه خوردم
اومدم توی بخش باز یه عده دانشجو دورمو گرفتن استادشون میگفت شکمشو فشار بدین و معاینه کنید و اینا. یکیشون موقع معاینه ملافه ی تخت رو هم فرو کرد تو واژنم در این حد ناشی بودن. استادشونم فقط بلد بود فحش بده به همه. بعد به یکی از همون داشنجو ها گفت برو ده واحد اکسی توسین بیار. این دختره هم رفت اورد بدون اینکه از استادش بپرسه مستقیم زد تو انژیوکت دستم

وای دقیقا مثل من بودی ولی من آخرش بردن سز اورژانسی چون دهانه رحممم قفل قفل بود😭😭🥹🥹

وای خدا لعنتشون کنهههه . بیشرفا . انگار موش ازمایشگاهی گیر اوردن . چقدر بهت سخت گذشته عزیزممم😭واقعا ناراحت شدم .

وای عزیزم قرص زیر زبونی هر ۴ساعت باید بزارن یعنی چی تند تند

هنوزم اثرات تشنجی که کردم رو حس میکنم.به خاطر شکایتی که کردم ظهر قراره دکتر مغز و اعصاب بیاد معاینه کنه ثبت کنه میزان اسیب به بدنم چقدر بوده.اصلا نباید اینقدر امپول فشار میزدن یا سه دوز بی دردی همزمان تزریق میکردن
دوتا زایمانای قبلیم همین بیمارستان هفده شهریور بودم. دکتر متخصص میومد بچه رو میگرفت. یه دانشجو تو بخش نبود. مثل اینکه تازگی این بیمارستانم دانشجویی شده و دیگه به درد جرز دیوارم نمیخوره

چقد عصبی شدم از این ادمااااااا😠😠😠😠😠چقد وحشینننننن

کدوم بیمارستان رفته بودی مگه😣 جلاد خونه بوده؟!!! همونجا دهنتو باز میکردی رو همون زنیکه بیشرف میزدی به جیغ وداد که خوده متخصصت بیاد رو سرت اصلا چرا متخصصت نیومد ؟

وااای من جات بودم چنان خودشو دانشجواشو میشستم ک کیف کنه😒☹️

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

دولتی همینه موش آزمایشگاهی میشی

ولی خداروشکر به سلامتی زایمان‌کردی با هر سختی بود و نی‌نی رو سالم‌بغل گرفتی❤

الهی بگردم چقد درد کشیدی😕💔💔واسه همینه دولتی نمیرم😕

والابهم میگفتن زایمان سوم راحتر میشه بچه زود دنیا میاد منم مرگو بچشمم دیدم اونقد معاینه میکردن رحمم باز نمیشد دستش تا آرنج توبودن با سوزن آمپول کیسه ابمو پاره کرد آن چنان دردی داشتم که نگو نپرسم داشتم میمردم ۱۰یاعت درد کشیدم دکترم ۴تومن ازم پول گرفته بود ولی بالای سرم نیومد تا ببینه مردم یا زندم

وای 🤦‍♀️🤦‍♀️چقد سخت
ولی به نظرم اگه میزاشتی خودت دردت میگرفت میرفتی بهتر بود خیلی جنب و جوش داشتی زود دنیا بیاد اذیت شدی

پسرت که بزرگتر نبوده، پس چرا بخیه خوردی اینبار
اصلا زایمان قابل پیش‌بینی نیستا

منم همین بیمارستان بودم شب تاسوعا تا وقتی دانشجو ها بودن همین طوری بود دیگه چون تعطیلات بود رفتن و خیال منم راحت شد

الهی بمیرم برات😭😭😭 کدوم بیمارستان بودی من که تا عمر دارم اصلا سمت بیمارستان دولتی نمی‌رم خاک تو سرشون که جون مردم براشون پشیزی ارزش نداره

ای وای چه زایمان سختی...منم موقع دخترم رفتم اونجا آب دور بچه خشک شده بود ضربان قلبش بالا بود دستگاه بوق میزد ولی بستری نکردن هی گفتن برو راه برو..بعدش رفتم هاشمی نژاد گفتن آب دور بچه خشک شده و احتمال دفع مکونیوم خیلی زیاده آخه چهل هفته و پنج روز بودم دیگه سریع سرم و اینا زدن بردن سزارین کردن...خیلی خیلی راضی بودم از هاشمی نژاد ولی هفده شهریور جلاد خونه است خیلی خاطره بدی دارم ازش

وای چی کشیدی تو چرا رفتی اینجا زایمان کردی بمیرم برات

من ۴تیر زایمان دارم بادکترداورپناه دعاکنین برام

وای دکتر منم سوسن داورپناه هس میخوام برم رضوی منو اذیت نکنن

کدوم بیمارستان بودی این‌ بلاها سرت اومده؟

سوال های مرتبط

مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت سه


دیگه من ساعت ده شب بود بستری شدم کلا هر یک ساعت ان اس تی میگرفتن و معاینه میکردن اما خبری نبوددد تا فرداش ساعت 11 صبح یه پرستار اومد بهم یه قرص داد که دردام شروع بشه و شاید دهانه رحمم باز بشه خلاصه گذشت تا ساعت دو بازم هیچ دیگه بهم امپول فشار زدن ساعت سه معاینه کرد و بازم هیچ اما درد داشتم دیگه خانمه نزدیک 20 دقیقه مدام معاینه کرد دهانه رحم 1 سانت شد و کیسه ابمو پاره کرد و اونموقع دردام وحشتناک شدددد و همین جوری هی معاینه و دهانه رحم همون یه سانت موند ساعت 10 شب شد گفتن ماما همراه بگیر سریع یه ماما گرفتیم و اومد معاینه کرد دید بچه خیلی پایینه و دهانه رحم بسته هست بهم مسکن زد و معاینه کرد شاید همه انگشتاش رو کرد داخل و زور زد که دهانه رحم شد 5 سانت من دیگه حالم بد شد بهم دوتا کپسول اکسیژن وصل کردن و ان اس تی که دردام همش رو 99 بود و من دیگه داشتم از بین میرفتم و باز معاینه کرد دهانه رحمم کرد 8 سانت و من دردام بیشتر بیشتر شد و بازم معاینه کرد شدم 10 سانتت دیگه فشارم اومد پایین داشتم از هوش میرفتم ساعت 12:20شب شده بود و دیگه ماما صدا پرستارا زد که بیاین این خانم داره از هوش میره و دهانه رحمشوباز کردم بهم گفتن بچه داره دنیا میاد و بهم چندتا دستگاه وصل کردن وگفتن زور بزن تا میتونی منم اینقدر زور زدممممم تا بچم ساعت 1:15شب دنیا اومد و همون لحظه دردام تماممم شددد و عشقمو بغل گرفتم 😭خیلی درد کشیدم اما ارزششو داشت
مامان علیرضاوزهرا مامان علیرضاوزهرا ۵ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمانمو بگم
۲۴ خرداد که میشه ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم واسه نوار قلب
تا رفتم بهشون گفتم فردا اخرین وقتمه هنوز هیچ دردی ندارم
تا معاینم کردن دیدن دوسانت شدم واسم لباس اوردن بهم گفتن عوض کن سریع حتی نزاشتن شوهرم و خانوادمو ببینم منم قبول کردم تقریبا ساعت هفت و نیم بود وقت تعویض شیفت بود خلاصه تاشیفت عوض شد ساعت نه بهم آمپول فشار زدن ساعت یازده که شدم یکم دردو احساس کردم بعدش گفتن هر کی می خوات بره دسشویی بره هر کاری هم می خواستین بکنین به خانوادتون زنگ بزنین ساعت ۱۲ یه ده دقیقه وصل کردن بعدا دوباره اومدن جداش کردن گفتن تا صبح بخوابید منیکه درد داشتم نخوابیدم تا صبح ساعت چهار یکم خوابیدم یه دو دقیقه هم نشد تا چشامو بستم سریع بیدار شدم بعد ساعت پنج و نیم یا شش اومدن دوباره وصل کردن سرمی که توش آمپول فشار میزدن
ساعت هفتو نیم به بعد دیگه دردو احساس کردم هی بیشتر و بیشتر میشد من یه دو جیغی کشیدم بعد گفتم بزار وقتی دردو احساس کردم سریع زور بدم
وقتی دردم میگرفت پاهامو باز میکردم زور میداد م یا اینکه مثل نشستن تو ی دسشویی مینشستم مثل جوجه زور میدادم و زور میدادم خیلی بیش از حد زور میدادم تا ساعت ده و بیست دقیقه شد من هشت و نیم سانت شدم
بعد هی زور میدادم تاساعت ده و نیم شد تا اومدن ببین چند شدم گفتن فولی می خواستن یکم باز کنن تا سرش خوب در بیات یهو یه زوری دادم که نصف سرش در اومد بهم گفتن سریع بدو برو روی تخت زایمان بعد من با جیغ سرشو گرفتن بدو رفتم ولی با پاهای پرانتزی پیاده رفتم تا رسیدم روی تخت زایمان و ضد عفونی زدن من هی زور میزدم همه سرش در اومد دکتر فقط یه تیغی سریع زد برا شونه هاش تا درش اورد انداختتش بغلم منم خیلی میترسیدم به زور تو بغلم گرفتمش
مامان آسنا و سورنا 💕 مامان آسنا و سورنا 💕 هفته چهلم بارداری
تجربه زایمان طبیعیم
با نشتی کیسه آب رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن دهانه رحم دو فینگر ۳۰درصد بازه باید بستری شی تا کار های پذیرش انجام داد همسرم ساعت ۱۱شب رفتم زایشگاه اتاق انتظار زایمان سریع بهم آمپول فشار زد و نیم ساعت بعد کیسه آبم پاره کردن یک ساعت نشده اومد دوباره معاینه کرد ۶سانت دهانه رحمم باز شد البته از ساعت ۱۱شب که رفتم اتاق انتظار مامام خیلی خوش اخلاق و مهربونم بود با اینکه برای زایشگاه اونجا بود مثل یه ماما خصوصی کمکم میکرد و ورزش های لگنی انجام میدادم به ۶سانت ک رسیدم دردم زیاد شد درخواست اپیدورال کردم گفت چون بی حسی هس و باید به کمر بزنی عوارض داره نزن اکسیژن بدون درد بهتر منم اوکی دادم همین ک اکسیژن زد اصلا نفهمیدم چی شد و دردام از بین رفت دو ساعت نگذشته بود ک یه لحظه متوجه شدم زیر بغلم گرفتن میبرن اتاق زایمان تا نشوندنم رو تخت مخصوص زایمان بچه اومد سریع زایمان کردم خدارو شکر زایمانم خیلی خوب بود زمانشم به سه ساعت نکشید درد هم داشتم ولی خیلی کم ولی
مامان ویهان مامان ویهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با آمپول فشار
اصلا نترسید مامانا همه چی قابل تحمله من ساعت ۶ صبح بستری شدم ساعت ۸ صبح قرص گذاشتن دهانه رحمم تا ساعت ۱۰ یک سانت و نیم باز شدم باز ساعت ۱۰یدونه دیگه قرص گذاشتن تا ساعت ۱۲ شدم دوسانت یکم پیاده روی و اینا کردم شد سه سانت دیگه دردام شدید میشد اومدن بهم سرم فشار وصل کردن از ساعت ۱ که ذره ذره داشت میرفت دکتر گف اگه بیشتر بره ممکنه رحمت بترکه دیگه دردام شدید میشد ولی خب قابل تحمل چون من درد پریودیم هم وحشتناکه واسه خاطر اون تحمل میکردم اومدن کیسه مو پاره کردن هیچی نفهمیدم فقط یلحظه دیدم شکمم یکم اومد پایین🤦🏻‍♀️😂دیگه گذشت تا ماماهمراه اومد با توپ ورزش داد رفتم آب گرم گرفتم کمرم اومدم رو توپ بالا پایین کردم تا که شدم ۶ سانت وقتی ۶ سانت شدم آمپول بی درد رو خواستم از شوهرم رضایت گرفتن دکتر بیهوشی اومد آمپول رو مثل سرم زد رو دستم و خودشم بالا سرم وایساد تا آخر بعدش دکترم نمیدونم یدونه آمپول دیگه هم زد بهم بیست دیقه ای زایمان کردم اصلا هم درد بخیه و برش و چه میدونم چی چیو نفهمیدم خلاصه که به خودتون استرس ندین اگه تو انتخاب دکتر و بیمارستان دقت کنین مطمئنا زایمانتونم راحت خواهد شد 🤗
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۳ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان فرهان مامان فرهان روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من بعد یک هفته تازه وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم،من روز ۴ شنبه ۹ آبان ساعت ۶ صبح بدون درد و ۴۰ هفته کامل رفتم بیمارستان موسی بن جعفر برای بستری،تا کارای تشکیل پرونده رو انجام دادیم ساعت تقریبا ۸ بود که زایشگاه بستری شدم ماما معاینه کرد و زنگ زد به دکترم شرح حال داد ازش پرسیدم وضعیتم چجوریه که گفت باز نیستی بهم قرص زیر زبونی داد ولی دردام شروع نشد هر نیم ساعت یبار هم معاینه می‌کرد که ببینه فرقی کردم یا نه آخرش تو نوار قلب بچم ی مشکلی پیش اومد که زنگ زد به دکترم اونم انگار گفته بود کیسه ابشو پاره کن ببین بچه مدفوع کرده یا نه این بخشش واقعا وحشتناک بود خیلی درد کشیدم تا پاره شد جیغ میزدم و گریه میکردم کیسه آبم که پاره شد آب سبز ازم اومد ماما گفت بچه مدفوع کرده آماده کنین برای سزارین اورژانسی سریع زنگ زد به دکترم گفت و دکتر گفت تا ۱ ساعت دیگه خودمو میرسونم تو این فاصله کیسه آبم پاره شده بود انقباضات شروع شده بود همینجوری درد کشیدم تا دکتر رسیدم و رفتم عمل و با بیهوشی سز شدم🙃🙂