۶ پاسخ

اخییی منم ای همه استرس داشتم تازه همون طهر ک بعد ظهرش نوبت داشت کلی با شوهرم دعوام شد ک میگفت نمیتونم بگیرمش منم میگفتم نمیبرمش آخرش ایقد دعوا شد ک گفتم اصلا ختنه اش نمیکنم .شوهرم از خونه زد بیرون رفت ساعت ۵ عصر نوبت داشت هرچی صبر کردم تا نمیاد تنهایی بردمش پیش دکتر تازه دکترشم پسر عموی شوهرم بود پرسید کو باباش منم الکی گفتم شیراز حالا میرسه با خودم فکر کردم خو میدونه ک ساعت ۵ نوبت داشته میاد .وای خواهرا ای مرد گنده پدرسگ نیومد دیگه دکتر کارشو شروع کرد خودم گرفتمش خودم ده برابر پسرم گریه کردم هم از تنهایی هم استرس و دلم براش میسوخت ولی خدا شاهده خواهرا اصلا ترس نداشت فقط موقع بی‌حسی ی خورده گریه کرد بعد دوساعت هم ی ۲۰ دقیقه ای تقریبا گریه کرد باباش نیومد خونه تا ده شب.شربت سر موقع بهش دادم فقط خوابید ی خورده کم موقعی ک پاشو تکون میداد گریه میکرد در حد عادی .فقط،بهش سر موقع استامینوفن بدین پوشک کنید همین فرداش هم خوب خوب شد ۶ روزه هم حلقه افتاد

واقعا هم تجربه بود برام ک خیلی سخت نیس ای چیزا هم خاطره ی بدی شد برام ک شوهرم نبود .خیلی پررو ساعت ده شب اومد با تعجب گفت مگه بردیش چرا بهم نگفتی گفتم برو عامو بعدا ب بچه میگم ک نبردیش تنها بودیم تا خودش جوابتو بده

خانوما حلقه کنید بخدا بخیه درد داره بعد بعد هربار پماد زدن باید پوستشو بکشید عقب ک چسبندگی نگیره حلقه هم قشنگ گرد میشه هم اینکه اصلا پوست و عقب کشیدن نمیخاد خودش خوب شد میوفته تو ۶روز

منم بعدازظهر میبرم خیلی استرس دارم

زود نیس؟
من هنوز پسرم نبردم خیلی میترسم😢

چ روشی

سوال های مرتبط