۹ پاسخ

ولی بعد شرطی میشه که هر کاری و درقبال جایزه کنه اگه جایزه نباشه نمیکنه و اثر عکس میده

فرشته پی پی😂😂

پسر من اصلا اهل این سوسول بازی ها نیست منم با داستان براش تعریف کردم اونم همون برام تعریف می‌کنه ولی وقتی میگم بیا بریم دستشویی باز مقاومت می‌کنه برای پی پی

بذار من امتحان کنم ببینم چه طوری میشه خبرشو بهت میدم

من پسرم متوجه نمیشه فرشته ی پی پی چی هست اصلا اهمیت نمبدع برای دخترا جوابه

ممنون که گفتی ولی چقدر به فرشته پی پی خندیدم

چه جالب ما از خودمون دراوردیم میگیم اگه شبا چراغو خاموش کنی بخوابی بابا برقی صبح برات جایزه میاره

چقد جالب

صبحها با اشتیاق از خواب بیدار میشه
منم هدیه های خیلی کوچیک براش میذارم
مثلا شیرکاکائو، مداد، ازین چیزا
و اگر هم مثلا گریه کنه براش نمیذارم، میگم فرشته صداتو شنیده نیاورده
واقعا اعصابم راحت شده از دستش
الآنم دیگه عادت کرده به دسشویی کردنش

سوال های مرتبط

مامان ریحانه خانم مامان ریحانه خانم ۳ سالگی
مامانایی که از پوشک گرفتید بچه هارو ، لطفا راهنمایی کنید
من چند ماهی هست با ریحانه کار کردم و بعدش چند هفته نصف روز پوشاک و بقیه اش بدون پوشاک بود
با دستشویی رفتن مشکلی ندارم اتفاقا خیلی دوستداره ، الانم یاد گرفته بره به من میگه نیا ، خودش می‌ره جیش می‌کنه ، می‌شوره خودشو ، خشک می‌کنه فقط برا دست شستن میگه بیا آب باز کن
الان روز سوم هستیم کلا پوشاک ترک شده ، امروز به فاصله سه اینجوری خودش میومد می‌گفت جیش دارم بریم دستشویی
اما پی پی رو انجام نمیده ، با اینکه یبوست نیست ، یعنی پوشک کردم یه لحظه بعدش معمولی پی پی کرد . عادت کرده به پوشک
این مورد رو چیکار کنم؟
موضوع دیگه ادرار شب هست ، قبل خواب می‌ره دستشویی ، دیگه تا ساعتای پنج یا شش جیش نداره. اگه پوشک کنم این موقع صبح شاید یبار جیش کنه . دیگه موقعی که بیدار میشه سریع توی پوشک جیش می‌کنه به من نمیگه
برا همین نمی‌دونم پوشک شب رو هم بگیرم یا نه؟
شما از شورت آموزشی هم استفاده کردید؟
مامان Ayhan مامان Ayhan ۳ سالگی
سلام خانوما.پسر من خیلی ب من وابسته شده بدون من هیچ‌جا نمیره قبلا اینجوری نبود خونه دوتا مامان بزرگاش چندساعتی ک کار داشتم میذاشتم اونجا میموند.الان نمیمونه میگه تو هم بیا.یا با باباش میرن مغازه نمیمونه نیم ساعت نمیشه ب باباش میگه منو ببر خونه میخوام برم پیش مامانم.دیشبم شام خونه مامانم میخواستیم بریم قبلش خرید داشتیم رفتیم بیرون بعدش رفتیم خونه مامانم تو راه ک داشتیم میرفتیم گریه میکرد میگفت نریم بریم خونه خودمون.ینی یجوری شده ک دوس نداره خونه کسی بره.با اینکه خونه دوتا مامان بزرگاش بچه های دیگه هم هستن تنها نیست.بنظرتون چرا اینجوری شده؟؟
البته اینم بگم من خیلی تو خونه ک هستیم اذیت ک‌ میکنه دعواش میکنم اعصابم خیلی ضعیف شده.خیلی ناراحتم سر این موضوع همش شب ک میشه میگم از فردا دیگه دعواش نمیکنم اما وقتی اذیت میکنه یا نق میرنه تحملم کمه دعواش میکنم😔
بنظرتون چون دعواش میکنم وابستگیش زیاد شده؟؟
الهی بمیرم کاشکی بتونم دیگه دعواش نکنم خدایا خودت بهم صبر و تحمل بده فقط