۸ پاسخ

عزیزم شما که بیهوشی بودی کی بچتو دیدی؟
شکمتو ک ماساژدادن حس نکردی؟؟
اکسپتم کن گلم منم اهوازم

تازه با همین روحیه اوایل قصد داشتی طبیعیم بیاری

لعنت ب بیمارستان اریا بچمو سه ساعت همینجوری گذاشته بودن تو اتاق نوزاد ن شیری ن لباسی بچمو ک اوردن سرماخورده بود تا الانم سرما خورده
من دیدم بچه رو ک درمیارن میدن ب خونوادش ن ک ۳ساعت همینجوری نگهش دارن اصلا راضی نبودم از اریا

من تو اتاق عمل بی حس بودم ولی چنان کتف وگردن درد بدی گرفتم همش مینالیدم از درد انگار ی کوهی روی کتف وگردنم بود🥲کلا از اول تااخر عملم همش مینالیدم بیشتر حس کلافگی بود تا درد

منم دیروز سزارین شدم همش فکر میکنم که میخوان دوباره ببرنم اتاق عمل حس بدی میگیرم خداکنه زود فراموش بشه این کابوس

ن من اینجوری نیستم من حالا بیحس بودم و هیچ قبلشم استرس نداشتم الانم میشینم فیلم زایمانمو هی میبینم😁

اصلا بهش فکر نکن به کوچولو خوشگلت فکر کن که سالم پیشته

بیهوش بودی دیگه چه خاطراتی؟😂
من بی حسی داشتم ولی پرستارا انقد ازم سوال میکردن و حرف میزدن باهام که اصلا نفهمیدم کی گذشت.بستگی به پرسنل و جو بیمارستان و اتاق عمل داره.

سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز ۴ ماهگی
منو بستری کردن رفتم بالا واسه زایمان طبیعی ولی من ۱سانت هم نبودم نیم بود فقط هی ورزش دادن معاینه میکردن قشنگ با ۴تا انگشت ی بارم ن گریه کردم ن داد زدم هیچی من ۱۳ساعت درد کشیدم ولی باز نشد ک نشد خیلی بد بود فقط درد الکی بود آمپول فشارو و زیر زبانی و شیاف هم افاقه نکرد ساعت دیگه ۱۰ صبح ۱۴۰۳/۴/۷ بود که من زایمانم شد سزارین اورژانسی خیلی خوشحال بودم و چون از اول سزارینیو دوس داشتم ساعت ۹ برام سوند گذاشتن اصن درد عمیقی نبود برام 🥺دیگه کم کم آماده شدم برم اتاق عمل فقط مامانم پیشم بود و همسرمم بعد از عمل من اومد ینی ندیدمش 🥲چون منو تند می‌بردن برا عمل ضربان قلب کوچولو افت کرده بود رفتم اتاق عمل واقعا واقعا خیلی خوش اخلاق بودن از علوی بعید بود ک جراح هاش و کسایی که اتاق عملن انقد خوش اخلاق باشند رفتم اتاق عمل بعد پرستارا ازم سوال میکردن استرسم خیلی کم شده بود بعد دکتر بیهوشی اومد پرستارا منو نشوندن قشنگ داشتن باهام حرف میزدن ی لحظه حس کردم ی چیزی ب بدنم خوردم گفتم چیه گفتن دراز بکش گفتم بی حس کردین گفتن ارع اصن درد نداشت دیگه بی حس شدم و پرده کشیدن جلوم چن بار گفتن پاتو بزار بالا نمیتونستم تکونش بدم گفتن بی حس شده عمل شروع شد
مامان آریا مامان آریا ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من ....من قرار بود ۲۴ زایمان کنم اما ۲۰ درد گرفتم دکترم گف بستریشو خیلی استرس داشتم از بستری شدن از اتاق عمل میترسیدم هم خوشحال بودم هم ترس داشتم بماند ک ی فصل گریه هم کردم😂 ولی خداروشکر بستری شدم گذشت تو اتاق عمل هم خوب بود ولی مشکل تنگی نفس گرفتم برای همین خیلی تو ریکاوری نگهم داشتن بعد ک آوردنم بخش دیدن مامانم و شوهرم واقعا قوت قلب بود ولی همش دلم پیش بچم بود وقتی گذاشتنش بغلم انگار دنیارو بم دادن ولی واقعا سزارین بعدش روز اول واقعا سخته مخصوصا اولین قدمی ک میخوای برداری اونموقع یکی میخوای فقد بتون روحیه بده واقعا روحیه ی خیلی خوبی میخواد سزارین چون حتی با پمپ درد هم بازم درد رو دارین و فضای بیمارستان واقعا خفه کنندست دوس داری نفس بکشی اصلا ولی خداروشکر خوب یا بد اینم گذشت الان نی نیم ۴ روزشه یکم هنوز سخته و چالش های جدیدی مثل بی خوابی خستگی و درد و.‌‌‌.... هست ولی واقعا زود میگذره همه چی انگار همین دیروز فهمیدم باردارم و چالشای بارداری رو داشتم منتظر زایمان بودم الان ۴ روزش گذشت ولی تجربه شیرینی بود ایشاالله همه ب راحتی زایمان کنن اینا همش میشه خاطره برای هممون 🥹❤️
مامان آوینَم🤱🏻❤️ مامان آوینَم🤱🏻❤️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۵
با کمک پرسنل اتاق عمل از روی ویلچر بلند شدم رو تخت دراز کشیدم ،
اولین بار بود میرفتم اتاق عمل تجربه جالبی بود ،دور برم نگا کردم خبری از تیغ چاقو انبر نبود چون فکر میکردم اتاق عمل پر اینجور وسایلاس ولی اینجا فقط ی تخت بود چراغ بالاسرت ،دوتا دکتر بیهوشی بودن هردو خانوم بهم روحیه میدادن گفتن خودت هم کن و بی حسی زدن (اصلا بی حسی درد نداره ،دردش مثل آمپول های دیگس ک می‌زنیم حتی کمتر فقط فرقش اینه ک تو کمره )تا آمپول زد گفت دراز بکش و دکترم اومد پرده سبز کشیدن جلو روم ،اینقد این پرسنل اتاق عمل مهربون بودن ک واقعا هیچ استرسی نداشتم و فقط منتظر دخترم بودم ،فکر میکردم وقتی شروع به کار کنن دکتر هی میگه چاقو بده تیغ بده سوزن بده ولی اصلا ی کلمه هم تو اتاق عمل ازین چیزا صحبت نکردن بلکه کلا موضوع ی چیز دیگه بود منم سرگرم حرفاشون بودم 😁😅واقعا تو اخلاق درجه یک بودن استرس وارد نمیکردن وقتی میخاستن ماسک اکسیژن بزنن برام گفتم دارم خفه میشم تورو خدا نزنین و گفتن اوکی عزیزم اکسیژن خونت همه‌چیت نرماله ،دکتر عمل ک شروع کرد بی حس بی حس بودم ولی خب حرکات حس میکردم ک‌حس عجیبی بود انگار دارن رو بدنت دست میکشن ولی دردی متوجه نمیشی ،
مامان 💙هامین💙 مامان 💙هامین💙 ۱ ماهگی
#پارت اول تجربه سزارین
سلام خانما اومدم از تجربم از سزارین بگم براتون بعد۱۷روز امروز وقت کردم بیام وتجربمو بگم
من خودم ب شخصه از اون دسته آدمایی بودم که کل ۹ماه ب فکر سزارین بودم وب شدت میترسیدم ولی روزی ک روز سزارینم شد ی آرامش خاص داشتم خیلی آروم بودم و همه اینارو از چشم این میدیدم ک کار خداس این حجم از ریلکس بودن ونترس بودن من وتمام ترسام ب یکباره ریخته شده بود جوری ک من ترسو ک سزارین برام مثل کابوس بود اون روز دوس داشتم اولین نفر برم اتاق عمل و اون روز چیزی ک منو قوی کرده بود شوق دیدن بچم بود ک خیلی حس خوبی بود خیلییی اول از همه صبح ۸صبح رفتم بیمارستان شب قبل عمل رفته بودم زایشگاه و تشکیل پرونده داده بودم وقتی رسیدم بیمارستان بهم لباس دادن انژوکت وصل کردن و ساعت ۹برام سوند وصل کردن سوند برای من یکم دردناک بود چون هم عفونت ادراری داشتم هم ۳ساعت طول کشید که منو بردن اتاق عمل دکترم دیر اومد ولی بازم قابل تحمل بود ساعت ۱۲ صدا زدن رفتم توصف انتظار برای عمل اونجا بعدچن دیقه صدام زدن و وارد اتاق عمل شدم اصلن اتاق عمل ترسناک نبود اصلن روی تخت عمل نشستم گفتن خم شو خم شدم آمپول بی حسیو زدن ک اصلن نفهمیدم نترسین فق تکون نخورین وخودتونو شل بگیرین ادامه پارت بعدی ..