اخ اخ اکثرا ک مث همیم یکی راهکار بده ....خیامکردم فقط من اینجوریم ک برم دسشویی وماهان پشت در انگار دارن میزننش ازبس گریه میکنه ومامان مامان مکنه ک حدنداره نمیزاره بفهمم چکارمکنم فقط بایدبکشم بالاوبدوام بیرون
همه همینن ..منم مثل تو خسته شده بودم کارم شده بود گریه دوست داشتم خودمو بکشم راحتشم کسی هم درکم نمیکرد میگفتن تقصیر خودته بغلیش کردی لی لی به لا لاش میذاری دعواش نمیکنی بچه ازت حساب نمیبره داره سوارت میشه لوسش کردی و هزارتا حرف دیگه ک بیشتر منو عصبی میکرد.. یک هفته با لحن کاملا جدی و اخم باهاش حرف زدم مثلا میرفتم دسشویی ماهلین گریه میکرد میگفتم نههه نباید گریه کنی همینجا بمون تا من برگردم یا آشپزی میکردم میگفت بغل من با اخم میگفتم نههه نمیتونم بغل کنم یه نگاه تلخ میکردم درسته سخت بود دلم میسوخت ولی واقعا کم آورده بودم کمک نداشتم کمر درد و زانو درد امان نمیداد زندگی نداشتم نمیشد خودمو وفق بچه کنم ک الان خداروشکر ۳ ماهه راحت شدم درسته الان جور دیگه اذیتم میکنه ولی دسشویی رفتن و آشپزی کردن برام راحت شده
عشقم همدردیم دقیقا همین رفتارها رو گلاره ام داره شب تا صب صب تا شب همش می می می می
نخوام بدم هم غربتی بازی در میاره که نگو .گفتم شهریور از شیر میگیرمش دیگه حالشا ندارم دیگه نمیکشم دیگه یه وقتایی باباش به زور میگیردش
ماهم همطوریم
عزیزم من بااینکه دخترم شیرخشکیِ همش چسبیده بهم تو خونه حسرت ی دسشویی رفتن ی غذا خوردن ی خوابیدن درست و حسابی مونده ب دلم ن ب کارای خونم میرسم نه به استراحتم،الان مدتیه انقد وابسته شده میبرمش خونه بابام بااینکه همه بچه ها جمع ان باز باید باهزار حیله و کلک باید فرار کنم ک مثلا برم دسشویی اینم دوره داره میگذره
میفهممت
دست تنها با بچه سر و کله زدن سخته
نورا هم هنش میچسبید ب من
این ماه یکم درد های شکمم زیاد بود ، دکترم گفت بغل نکن
میگفتم مامانم اینا میومدن میبردنش بیرون
وقتی من باهاشون بودم میچسبید ب من
اما وقتی تنها بردنش ،
اوایل هر نیم یاعت مامان مامان میگفت دنبالم بود
اما هر بار یه بازی جدید رو کردن براش
مامانمگذاشت کشو هاشونو بریزه
تو حیاط اب بازی کنه
با کتاب های داداشم ور بره
بعد کم کم شغول شد
بازی کرد
الان
دو سه ساعت بی من میمونه
تو هم بهتره کمک بگیری
شوهرت ، بدون تو ببره بیرون
گاهی خونه مادر یا مادرشوهرت بزار
منم همینطوور بخوام دلداریت بدم باید بگم ک تو این شرایط مشابهی ک داریم من تازه فهمیدمم باردارم🫠🫠
کامل میفهمم چی میگی
منم جرات نمیکنم بشینم تا میشینم باید شیر بدم
دراز کشیدن پیشکشم😮💨
من دارم سعی میکنم با حواس پرت کردن از سرش بندازم که وقتی میشینم میاد شیر میخواد
باهاش بازی میکنم کتاب میخونم
وای خواهر وضعیت منم همینه
من خیلی بیرون میبرمش جدیدا بهتر شده یکم ،هرچی تو خونه تنها باشید وابسته تر میشه
وای نگو دختر منم دیگه سینم زخم کرده
شیر خشک بهش بده احتمالا با شیر خودت کامل سیر نمیشه....یا وعده های غذاشو بیشتر کن..
شایدم عادت کرده
سلام عزیزم .منم به پسرم شیر خودم رو میدم . دوهفته پسرم همش بهم میچسبید و شیر میخورد و بهانهه گیر و نق نقو شده بود خواهرم بهم گفت حتما شیرت کم اش هست و سیرش نمیکنه من گفتم نه من سینم فشار میدم شیر زیاد میاد بیرون .بعد تصمبم گرفتم شیر خشک کمکی بهش دادم و خوب شد و دلم براش کباب شد که دو هفته گرسنگی کشید
چجوری دلداری بدم که خودم دارم از دستش گریه میکنم
انگار همشون مث همن پسر منم همینه فقط بهش بگم بریم بیرون زود بلند میشه بره دم در که بریم حالا هر وقت شبانه روز که میخواد باشه منم مجبورن بعضی وقت حتی شده الکی تا در حیات میبرمش
دقیقااا دختر منو توصیف کردی
خسته هفت عالمم
پارم
جرخوردم
شرهه شرهم
پسر منم تا شب با من اینجوریه ...شب گ باباش میاد میره سمت باباش ..ولی خدا رو شکر کن ک شیر میخوره پسر من اصلا شیر نمیخوده ب بدبختی ۲۰۰ سی سی در روز میخوره
حالا من چی بگم که شیر نمیدم همش دستش تو سینمه
تازشم پوستمو با دوتا ناخناش میگیره و میکشه تمام بدنم زخمه
واااای درد من هم همینه یعنی پدرمو در اورد از بس ۲تا سینه هام بیرونه.مک میزنه میره باز میاد
اینا عادیه باید خودتو عادت بدی از این دوران لذت ببر
اگه خیلی اذیتی از شیر بگیرش چند ماهم شیر خشک بده عزیزم
وابستگی اکثرا بخاطر شیر هست
دخترم بیشتر دوست داره بغل باباش باشه تا من چون شیر خکشیه
پسر منم همینه اصلا با پدرش نمیمونه همش درحال شیر خوردنه غذا خوردنش کم شد
شیا افتضاح میخوابه حتی موقع آشپزیم بغلمه دسشویی میرمم بعضی وقتا انقدر گریه میکنه مجبورم با خودم ببرمش
منم همش درگیرم با ماهان گاهی عصبیم میکنه نمیتونم خودمو کنترل کنم دعواش میکنم😢از دیروز که تایپینگ های مامان رستا خوندم دلم اتیش گرفت هربار ماهان میاد بغلم فقط سیع میکنم بغلش کنم باهاش بازی کنم ناشکری نکنم بالاخره این روزای سختمون هم تموم میشه اما دیگه بچگی این سن بچمون برنمیگرده.
بچه ماهم همینه
وااای خندم گرفت
اون قسمت دسشوییش فقط توشرایطتت بهتر از منه پسر من ببینه میخوام برم دسشویی ب حدی گریه میکنه و اشک میریزه ک حد نداره
والا وضعیت منم همینه یقه همه لباسام گشاد شده بسکه میکشه میگه شیر بده.حتی تو خواب آرامش ندارم چون سینم باید دهنش باشه.اگه بتونم ۱۸ماهکی دیگه از شیر میگیرمش
خوب تو این طبیعیه پسر منم همینطوره
منم همینجورم دقییییقن
پسر من افتضاح دستشویی میرم بغلش میکنم میرم هیچ جا نمیتونم برم انقد گریه میکنه کبود میشه😭
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.