۵ پاسخ

عزیزم میدونم ناراحتی و این سوال رو بخاطر ناراحت بودنت پرسیدی
اما واقعا اینجا جای پرسیدن این مدل سوال ها نیست
چون همه ما یه عده خانوم هستیم با کلی طرز فکر متفاوت یکی ضد مرد، یکی ببخشید حسود، یکی کینه‌ای یکی.....
و هیچ کدوم دانش این رو نداریم که از روی یک جمله بتونیم کمکت کنیم و بگیم چیکار کنی
چون هیچ کدوم تخصصی ندارم
خود من ارشد روانشناسی خوندم اما چون تجربی کار نکردم نمیتونم بهت بگم چیکار کنی اونم وقتی که هیچی از زندگی تو و مدل شخصیت تو و همسرت و مشکلاتی که از قبل داشتین و مسائل مالی و خانوادگی و خیلی ویزای دیگه نمیدونم
نه من نه هیچ کدوم از بقیه دوستان
پس تنها کمکی که میتونم بهت بکنم اینه که ارامش خودت رو حفظ کن، سعی کن فعلا جو خونه رو از تنش دربیاری و اجازه ندی جو پر تنش بمونه که حداقل اعصاب خودت و پسرت در ارامش باشه و در اولین زمان ممکن با یه روانشناس یا حداقل یه مشاور تلفنی مشورت کن و مشکل رو اساسی پیگیری کن تا ایشالا دیگه این مدل اتفاق ها نیافته

امیدوارم زندگیت همیشه پر از عشق و ارامش باشه عزیزم

عزیزم بخاطر بچت این چندهفته کلا بی خیالش شو انگار که نیست بذا بسلامتی زایمان کنی

چرا گذاشتی از این مرد باز باردار بشی؟

اخه کی زن باردار میزنه

وا چرا آخه از اول همینجوری بوده

سوال های مرتبط

مامان محمدیاسین مامان محمدیاسین روزهای ابتدایی تولد
خانوما خیلی ناراحتم شوهرم هرچی اومد گفت بهم من بیمه دارم بیمارستان خصوصی قرارع برم دکتر خودم سزارین می‌کنه ده تومن میخواست من طبیعی بودم گفتم نمی‌خوام چون اگه میخواستم انجام می داد بعد رفتم متخصص دیگه گفتند هشت تومن میخوان اونم نزدیک اومدن بچه میان گفتم خیلیه شوهرم گفتم ماما خصوصی بگیرم دردم گرفت کنارم باشه من میترسم طبیعی حداقل کنارم میشه موقع درد وزایمان گفت باشه یک میلیون خورده ای میخواد امشب شماره کارت فرستاد به شوهرم گفتم شروع کرد حرف زدم منت زدن که تو از شورش درمیای چه ماما خصوصی فلان
توقع بالایی خیلی گفت گفتم خوب راضی نبودی دیشب میگفتی من چیزی نمیگفتم خیلی بهم بد حرف زد دلم شکست میگم بعد هشت سال با بدبختی دکتر رفتن بعد حامله شدم به خدا تو خونه موندم هیچ جا نمیتونم برم سرکلاژم رفتم دوختم آنقدر گریه کردم از درد مردم دیروز رفتم باز کنم آنقدر درد کرد نه ماهه شکم درد وکمر درد واسترس زایمان زود رس خیلی چیز های دیگه منو داغون کرد
یعنی ارزش من این بود ایکاش به احترام اذیت هابی کشیدم بعضی حرف نمیشنیدم
من فقط دوست داشتم کسی کنارم باشه چون میترسم زایمان طبیعی واگرنه من بدترین درد کشیدم اصلا درد دیگه معنایی ندارند بهم تو دوران حاملگی همه منو ناراحت کردند
یه لحظه دلم پر شد گفتم درددل کنم
مامان نفس و نیکان مامان نفس و نیکان روزهای ابتدایی تولد