خانوما خیلی ناراحتم شوهرم هرچی اومد گفت بهم من بیمه دارم بیمارستان خصوصی قرارع برم دکتر خودم سزارین می‌کنه ده تومن میخواست من طبیعی بودم گفتم نمی‌خوام چون اگه میخواستم انجام می داد بعد رفتم متخصص دیگه گفتند هشت تومن میخوان اونم نزدیک اومدن بچه میان گفتم خیلیه شوهرم گفتم ماما خصوصی بگیرم دردم گرفت کنارم باشه من میترسم طبیعی حداقل کنارم میشه موقع درد وزایمان گفت باشه یک میلیون خورده ای میخواد امشب شماره کارت فرستاد به شوهرم گفتم شروع کرد حرف زدم منت زدن که تو از شورش درمیای چه ماما خصوصی فلان
توقع بالایی خیلی گفت گفتم خوب راضی نبودی دیشب میگفتی من چیزی نمیگفتم خیلی بهم بد حرف زد دلم شکست میگم بعد هشت سال با بدبختی دکتر رفتن بعد حامله شدم به خدا تو خونه موندم هیچ جا نمیتونم برم سرکلاژم رفتم دوختم آنقدر گریه کردم از درد مردم دیروز رفتم باز کنم آنقدر درد کرد نه ماهه شکم درد وکمر درد واسترس زایمان زود رس خیلی چیز های دیگه منو داغون کرد
یعنی ارزش من این بود ایکاش به احترام اذیت هابی کشیدم بعضی حرف نمیشنیدم
من فقط دوست داشتم کسی کنارم باشه چون میترسم زایمان طبیعی واگرنه من بدترین درد کشیدم اصلا درد دیگه معنایی ندارند بهم تو دوران حاملگی همه منو ناراحت کردند
یه لحظه دلم پر شد گفتم درددل کنم

۱۷ پاسخ

عزیزم طبیعیه ناراحتیت ولی از مردا توقع درک چنین موضوعاتی نداشته باش
واقعا مردا مثل ما زنا نمیشینن عمقی فکر کنن
اون بنده خدان حتما تو فشار اقتصادیه و استرس
سختش نکن
اونم ب اندازه تو اذیت شده
پس فک نکن مردا مول ما زنا میشینن عمقی فک میکمنو میکن زنم اذیت شده بزار هواشو داشته باشم
مردا خرن خرررر هیچ درکی از هیچ موضوعی ندارن

مرد جماعت همینه
حالا واسه خواهر مادر خودشون باشه کلیه هاشونم میفروشن
چرا گریه کنی؟ بعد هشت سال خدا بهت بچه داده خدا رو خوش میاد گریه کنی اعصاب خودت و بچه رو خورد کنی؟
اگه بیمه تکمیلی داری و طبیعی میخوای بچه بیاری ببین بیمه تکمیلی ت با کدام بیمارستان خصوصی قرار داد داره از دکترت معرفی نامه بگیر ببر دفتر بیمه تکمیلی ت بهت نامه بدن برو بیمارستان خصوصی
تو بیمارستان خصوصی نیازی به ماما همراه نداری خودشون همه چی در اختیارت میذارن

خواهر چیز تازه ای نیس که ۹۸درصد مردا درکی از درد بارداری ندارن حتی توقرآن هم خودخدا گفته که هیچکس وهیچیز نمیتونه حق درد زایمان و۹ماه بارداری رو ادا کنه پس ناراحت نباش از اینچیزا زیاد شنیدیم دلت خوش باشه پاره تنت که ان شاءالله به زودی بغل میکنی

نگران خودت نکن عزیزم مردا ایقد شعور ندارن انشالله بچت دنیا بیاد حس شیرینی هست

عزیزم برو بیمارستان با ماما خصوصی ، دکترت هم نیومد مشکلی نیست الکی زیرمیزی میدی دقیقه ۹۰ دکتر میاد....نهایتا لازم شد دکتر شیفت هست...اصلکار ماما همراهه

عزیزم خودتو ناراحت نکن همه شوهرا همینن فقط دنبال غر زدنن و دنبال اینن یچیزی ازت بگیرن ک تلافی غرهایی ک ما سرشون میزنیمو سرمون دربیارن
من انقدر حرصمو درمیارع دیگع بهش گوش نمیدم و میگم این کار همیششه بزار اون غصه ای ک من میخام بخورمش و کارمو انجام ندم اون بخوره و انجامش بدم.چرا من حرص بخورم اون نخوره😁

عزیزم درکت میکنم مردا همینن کاش بهش بگی کی خیلیا که بیمه ندارن مثل ما سزارین ۳۳ تومن باید پول بده بگو بزار بدونه که ناراحتی اگر واقعا نداره درکش کن اگر داره و نمیخواد خرج کنه یا برو سزارین یا حتما ماما خصوصی بگیر برا خودت ارزش قائل شو هرسال که بچه نمیاریم

قربونت بشم عزیزم فدای سرت. میدونی همه ما داریم این حرفارو میشنویم تو یه جورشو با شوهرت. من از مامانم . اونیکی از مادر شوهرش. مشکل تو نیستی و تو تا اخر حق داری. نمیدونم چطوری ارومت کنم ولی چاره چیه

خودت ناراحت نکن نمیدونم چرا بعضی مردا اینجورین من دیدم هر چی توقت از این زندگی کمتر باشه به خدا همین ثابت شده است باید از اول ما زنا پر توقع باشیم ن با هر چیزی بسازیم درد بکشیم دم نزنیم

عزیزم خودت ناراحت نکن البته ما زنا موقع بارداری یه خورده دل نازک می شیم مهم نتیجه هست که انشالله به سلامتی فارق بشی وگر نه حرف باد هواست الان مهم ترین چیز اینکه حالت خراب یا نگران نکنی چون موقع زایمان اذیت می شی.

نارحت نباش به خودت فکن نی نی میاد یادت میره 😢همه حرفای تلخ تو بارداری میشنون

عزیزم به یه وَرِت همشون همینن آدم نیستن

عزیزم ناراحت نباش همشون همینن

عزیزم همه همینن خودتو ناراحت کن از این به بعد واسه خودت دل بسوزون و خودتو ارزشمند بدون

عیبی نداره خودتوناراحت نکن همه مردا همینن. برامن که انقد حرصم میده داغونم از دست اخلاقاش. دیگه چه میشه کرد جز طاقت و سوختن کنار اینا

قربونت برم خودتو ناراحت نکن تواین وضعیت. خودتو مهم بدون ازاین به بعد. ارزش خودتو حفظ کن. بقیه رو ول کن

لطفا درخواست بدین

سوال های مرتبط

مامان لیام مامان لیام ۲ ماهگی
ماما بعدی اومد و خودش و معرفی کرد گفت منم از این به بعد مسئولت بهش گفتم من ماما همراه خواسته بودم چرا نیومده گفت همراهیت باید پیگیری کنه گفتم خب گفتین بهش گفت نه توام فعلا لازمت نمیشه
اوکی دستگاه رو زد نوار قلب چاپ کرد گفت نمیدونم کوچولوت بی حال یا خوابه باید یک نوار دیگه بگیرم خوب نبوده گفتم یعنی چی که خوب نبوده گفت صبر کن دوباره بگیرم کلی غصه گرفت منو چون واقعا دردها داشت شدتش بیشتر میشد و صاف خوابیدن تو اون حالت خیلی عذاب آور بود ، گفتم پس بذار برم دستشویی من دستشویی دارم ، گفت باشه پاشو برو بیا بعد میزنمش ، من خوشحال پاشدم واقعا دراز کشیده تحمل درد سخت تره
رفتم سرویس آب گرمشو باز کردم رو شکم و کمرم آب می‌گرفتم یکم آروم میکرد
دوباره برگشتم بهش گفتم نمیشه نزنی درد دارم نمیتونم دراز بکشم گفت نه باید وصل باشه
صبحانه آورده بودن گفت اگه میخوای صبحانتو بخور بعد بزنم گفتم نه نمی‌خوام فقط یک دونه خرما که همراهیم آورده بود برداشتم خوردم دراز کشیدم
دردهام هر ده دقیقه شده بود و شدیدتر
دوباره وصل کرد و رفت با ماما قبلی اومدن داخل اون یکی گفت این که خوبه ان اس تیش چرا میگی خوب نیست گفت نه این حرفا من زیاد توجه نکردم چی میگن
گفت حالا زنگ میزنم به دکترش بذار یکی دیگه بگیرم
بعد رفت ، فکر کنم ساعت های ۸ بود که صداش کردم دردهام هم شدید شده بود و هر پنج دقیقه رسیده بود بهش گفتم خیلی درد دارم توروخدا بیا اینو باز کن گفت نمیشه تو شرایطت جوری هست که باید دستگاه بهت وصل باشه گفتم من میمیرم از درد نمیتونم بذار برم حداقل دستشویی یکم راه برم باز دوباره باز کرد گفت باشه برو زود بیا
پاشدم رفتم فقط دلم به همون چند ثانیه خوش بود که میرم آب میگیرم رو کمرم یه چند لحظه بهتر میشه دردها
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴:
وارد زایشگاه شدم لباس عوض کردم آزمایش خون و ادرار گرفتن منتظر موندم اتاق خصوصی زایمان خالی بشه که برم تو اتاقم تو زایشگاه عمومی منتظر بودم رو یه تخت همه داشتن درد می‌کشیدن جیغ میزدن من با استرس نگاه میکردم که یه ماما اومد گفت چند سانتی؟ گفتم ۵ سانت گفت تو چرا چیزی نمیگی؟خندیدم اومد یه آمپول برای رسیدن ریه های بچه زد و گفتم میشه یه خواهش کنم؟گفت جونم گفتم میشه به من آمپول فشار نزنید؟گفت به ماما همراهت میگم، اپیدورال میخوای؟گفتم نه اصلا گفت چه دل و جرأتی داری اگه اپیدورال میشدی زودتر فول میشدیا گفتم نه میخوام دردام طبیعی بره جلو خلاصه بعد یه ۲۰ دقیقه رفتم تو اتاق خصوصی نشستم رو تخت ماما همراهم اومد برام آهنگ گذاشت و گفت میخوام کیسه آبتو پاره کنم اونجا بود ک ترس اومد سراغم و گفتم چرااااااا؟گفت براراینکه یه موقع بچه مدفوع نکرده باشه گفتم درد داره گفت دردش مثل معاینه است کیسه آبمو پاره کرد و یهو یه تشت آب داغ ریخت گفتم بچه حالا خفه نشه گفت نترس همش نریخت ک، پاره کردم ک انقباضات زودتر پیش بره فول شی دیگه اونجا بود ک همسرم و مادرم اومدن پیشم با آهنگ قر دادیم و اسکات زدیم و ماما همراهم نقاط فشاری رو کار کرد باهام و مدام معاینه میکرد و تو معاینه کمک می‌کرد ب باز شدن دهانه رحمم تا اینکه ۸ سانت شدم اونجا بود ک چنان دردی اومد سراغم ک دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم و عملا گوشام صدای هیچکس و نمیشنید فقط میخواستم از این درد خلاص شم خلاصه با کمک ماما همراه و اجبارش برای نشستن رو یه صندلی و انجام ورزش شدم ۱۰ سانت و به معنای واقعی کلمه معنی درد زایمان و فهمیدم
مامان آقا هامین👶 مامان آقا هامین👶 ۴ ماهگی
مامانا اومدم تجربه زایمانم بگم.
من تا ۳۸هفته و چند دوز طبیعی میخواستم تو ۳۷هفته و چند روز رفتم سونو دکتر گفت وزنش زیاده ولی مصمم بودم برا طبیعی حتی دکتر گفت هفته بعد بیا معاینه شی اگه درد نداشتی با امپول درد القا کنیم. تا اینکه شوهرم یهو گفت برو سزارین اگه دوست داری چون تو طبیعی خیلی اذیت میشی اگه واقعا بچه تپل باشه.تو ۳۹هفته و ۳روز (یکشنبه)طبق انتی رفتم دکتر معاینه کرد گفت کمتر از دوسانت بازی ولی اگه بخای طبیعی بیاری نامه بدم برا امپول فشار یهو گفتم سز انجام نمیدین من از طبیعی میترسم راستش چون بچه هم میگن تپله.گفت باشه این نامه برو ۲۹خرداد بیا برا عمل با ترس سز رفتم خونه وسایلامو اماده کردم خونرو جمع کردیم با شوهرم سشنبه ۲۹خرداد ساعت ۵صبح رفتیم برا عمل.تا پذیرش انجام شد و رفتم داخل اتاق عمل یکم طول کشید.سوند زدن که خیلی درد داشت دستم رگ پیدا نمیشد سرم بمبه میشد.بردنم اتاق عمل بدون خدافظی از شوهرم چون اون بنده خداروفرستاده بودن دارو خونه.مادرشوهر و مادرم همرام بودن فقط بمادرشوهرم گفتم برو شوهرم بگو بیاد این طبقه من میترسم.دیگه اومدن تو سالن انتظار.
مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۱ ماهگی
سلام سلام تجربه زایمان من۱
دوستای قدیمی میدونن من تا اخرش میگفتم میرم طبیعی ولی تقریبا از وقتی وارد ماه نهم شدم لگن درد بدی گرقتم طوری که شبا از دردش گریه میکردم نمیتونستم بخوابم اصلا
بعد دیگه همسرم پاشو کرد تو یه کفش که نه تو تحمل درذ طبیعی نداری برو سزارین خلاصه ۳۷هفته تمام رفتم دکترم معاینه کرد گفت لگنت خوبه
ولی بازم همسرم میگفت نه وزن بچه هم زیاده برو سز
دکتر خودم یه دکتر دیگه معرفی کرد من میخاستم برم اون دکتر بگم طبیعی میخام بعد رفتیم پیش دکتر همسرم گفت منم میام تو با دکتر حرف بزنم
دیگه رفتیم همسرم گفت خانوم دکتر شما سزارین بنویس 😓😓😓دیگه منم استرس گرفتم چون از اول برا طبیعی خودمو اماده میکردم
بعد دکتز گفت چهارشنبه بیا نامه بدم
اقا من از مطب دکتر اومدم بیرون کمر درد بدی گرفتم ولی گفتم دیگه عادیه وزن بچه زیاده
خلاصه تا چهارشنبه کمر من خسلی زیاد درد میکرد
چهارشنبه رفتیم مطب دکتر نامه بگیریم به دکتز گفتم من کمرم درد میکنه گفت اشکال نداره شیاف اینا مینویسم استراحت کن دوشنبه وقت عملته