۶ پاسخ

بخوای چیزیم پیراهن عثمان میشه .منم نمیدونم باهاشون چیکار کنم

واقعا نمیشه گریه هاشو کنترل کرد و جور با یه جور ترسیدن گریه میکنه تو چهر ه اش مشخصه هرچیم میچسبونمش به خودم بازم اروم نمیشه تا بلند بشم بیام

دختر منم همینطوره البته بماند شلوغه وبچه هاشو خیلی دخترمو سیخ میدادن وب سرودصورتش دست میزدن .وگریه میکرد من شهر غریب زندگی میکنم بخدا منم از دستشون خستم اصلا دوست ندارم پامو اونجا بزارم واقعا درک هیچو ندارن

بعضی خونه ها شلوغه یا انرژی منفی داره بچه اذیت میشه منم پسر بزرگم میرفتم خونه مادرشوهرم یهو میزد زیر گریه منم میگفتم همیشه همینه منم نمیرسم کاری کنم خونه تو سکوت و آرامش بود جای دیگه اذیت میشد

چقدر خوب😁

من با خانواده مادرم قطع ارتباط کردم.چند سال پیش که رفت و آمد داشتیم خیلی هم دل خوشی ازشون ندارم یه روز مجبور شدیم بریم احوال داییم که تصادف کرده بود بپرسیم اون موقع دخترم نزدیک ۱ سالش بود...به محض اینکه وارد خونه شدم دخترم آنقدر گریه کرد که خدا می‌دونه برگشتم خونه😐😐😐

سوال های مرتبط