۱۳ پاسخ

۹. برای از شیرگرفتن و از پوشک گرفتن مشکلی نداشتم
اما غذا واقعا سخت میخوره(۱۱ کیلو هست)
و تو روز با زحمت به دستشویی میره
لج باز و تنبله

۸.پارسال هم از اول مهر که مدرسه رفتم، بچم رفت مهد
مهد رو دوست داشت
ولی وقتی خسته میشه میره سراغ پارچه ایی که می خوره
و تو خونه هم همش حوصلش سر میره و دست می خوره

۶. از ۱۱ ماهگیش من باید میرفتم سرکار
براش پرستار گرفتیم
تا ساعت ۱۰ میخوابید
صبحونشو میخورد و ساعت ۱۲و نیم من مییومدم.

۵. از ۵ماهگی که غذا بهش دادم
لباشو میبست و لب به چیزی نمیزد
تا ۱ماه
و بعدش هم بسیار بدغذا بود

۴. از ۳ماهگی که دستش رو شناخت شروع کرد به انگشت مکیدن و پستونک نگرفت
دست مکیدن به همراه گرفتن یک تکه لباس من

۳. بچم ۲ماه و نیم بود که رفلاکس پنهان میگیره
و تو خواب فقط شیر میخورد و تو بیماری منو پس میزد و مجبور بودم همش بخوابونمش تا شیر بخوره
تا ۱۱ ماهگی

۲. بچم به دنیا مییاد، ۲هفتش بود اعلام میکنن تیرویید داره و باز هم شیردهیم با نگرانی رخ میده

۱. من بارداری خوبی داشتم که شوهرم بیماری سختی دچار میشه و فشار روحی زیادی به من وارد میشه و کارم میشه گریه
ولی سریع(۱ماهه) حالم رو خوب میکنم
و باوجود تلاش زیاد برای طبیعی
سزارین وحشتناکی میشم.

)کامنتاتونو زیر هرقسمت بذارید.)

هممون مادریم و نگران بچه هامون هستیم
بنظرم زیادی سخت میگیری و زوم میکنی رو نکات منفی کوچولوت بهتره؟نکات مثبتشم ببینی
ان شالله همه چی حل میشه وهرطور ک دوست داری پیش میره

دختر منم همینقدر لجبازه و بدتر از همه بهم شدیدا وابسته است . دیگه رمقی برام نمونده بارداری سخت زایمان سخت تز و بعد به دنیااومدنش هم بخاطر فشار خانوادش و همسرم حالم بدتر شد .
من باوجود ام اس و اعصاب داغون و کلی قرصا و با کلی عوارض هیچ کس هم نیست منو درک کنه ‌. فقط میگن چرا بچه ات اینجوریه . منم حالم خیلی بده.

باز برای تو خوبه من حاملگی سختی داشتم هفت ماهگی سه روز بستری شدم بخاطر درد زایمان نه ماهگی با درد رفتم طبیعی زایمان کنم سه روز درد کشیدم آمپول درد زدن دوبار نشد آخرش سزارین شدم پسرم دوماه تمام گریه کرد بعدش دوماهو نیم بود سنگ کلیه گرفت شش هفته هر روز وقتی دارو می‌خورد آنقدر گریه میکردم نگو بعدش ورم کلیه هر روز باید شربت سفالکسین می‌خورد تا عفونت ادراری نگیره یک سال تمام دنبال شربت بودیم واسش اونم وقتی بود که شربت چرکخشکن کم بود به زور و گریه پیدا میکردیم الانم دوتا شدن و فکرو خیال مک صد برابر

۱۰. و اما  من
دارم افسردگی میگیرم
کارم گریه شده
دست بزن پیدا کردم
و حالم خیلی بده

۷. کلا بچه ی سختی بود
مثلا باید ایستاده پوشکش میکردن
بزرگتر شد براش عوض کردن پوشک سخت بود
تو حمام گریه زیاد میکرد
و حاضر به شونه کردن سرش، تعویض لباس، غذا خوردن نبود
و همچنان دست خوردنش همراهش بود، با یک تکه لباس کهنه

سوال های مرتبط

مامان مژگان ومحمدرضا❤ مامان مژگان ومحمدرضا❤ ۲ سالگی