۷ پاسخ

حمام بردی بستنی نباید میخورد کولر خاموش تا سه ساعت اینجوری سرما خورده بستگی به بچه داره یکی هست سرما نمیخوره باکولر

حالا اینبار اشتباه کردی عزیزم دیگه از حمام میاد سریع سرش رو خشک کن من میبرم حمام تا ۴. ۵. ساعت کولر روشن نمیکنم بستنی هم که روزعمولی نمیخوره چه برسه بعد حمام..بچه ها بدنشون ضعیفه پوستشون نازک سریع سرما میخورن

عزیزم نگران نباش
بالاخره بچه مریض میشه
البته خودمم مثل شمام
امشب دخترم کلی عطسه کرد و من الان استرسی ترینم باور کن یک ماهه آبله مرغون سنگین رو رد کردیم
فقط دعا میکنم مریض نشده باشه..
خواستم بگم دکتر دختر من میگه بچه از این مدل سرماها مریض نمیشه و ویروس بچه رو مریض میکنن

عزیزم والا دختر منم میره حمام سرش رو اصلا خشک نمیکنم کولر هم روشنه هیچی نمیشه
میخوام بگم یعنی تقصیر شما نیست
ممکنه از قبل ویروس تو بدنش بوده و امروز خودشو نشون داده و اصلا ربطی به حمام و اتفاقای بدش نداشته باشه

اره همیشه خیلی رعایت میکردم ولی نمیدونم چی شد امروز که اصلا حواسم به هیچی نبود لعنت به من که با بی حواسی بچم اذیت میشه حالا
فکر کن ۱ هفته هیچ مکملی ندادم که فردا ببرم چکاپ که الان اینجور شد بچم 😭😭😭😭

الهی عزیزم ناراحت نباش ببرش دکتر خوب میشه ایشالا بعد حموم بستنی کرده کولر هم یکم خاموش میکردی حالا طوری نی گلم

انشالله میبریش فردا دکتر خوب میشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان رمان نویس✍🏻 مامان رمان نویس✍🏻 ۳ سالگی
&محکومم به عشقت&پارت 75یک چیر الکی همه چیز رو بهم زدم وقتی که حتا دختر عمم جلوی چشمام گریه کرد و من پسش زدم چون من دلم گرفتار قلب یارم بود
هیچجوره نمیدونستم از دستش بدم هیچجوره وقتی شنیدم براش خاستگار امده دیوونه شدم بهم ریختم بابام رو مجبور کردم بیایم خاستگاریش ولی اون بهم بی اهتنایی میکرد انگار دلش. با من نبود وقتی که فهمیدم کی دیگه رو میخواسته داشتم میمردم برام خیلی سخت بود ولی هرجوری بود باید مال خودم میشد برای همین سفت سخت پافشاری کردم رفتم ساختگاریش پدرمادرش راضی بودن الا دختره براش، بهترین عروسی رو گرفتم شب عروسی وقتی دیذم مثل بند بید میلرزه و گریه میکنه دلم براش رفت نمیتونستم تحمل کنم اشک چشماشو بیبنم ولی غرورم رو هم داشتم نیتونستم فوری بهش بگم عاشقشم ترس سنگینی داشتم که منو پس بزنه برای همین اصلا اعتراف نکردم شب عروسی رفتم پامو با تیغ زدم تا بیشتر عذاب نکشه نمیدونستم چیکار کنم که دیگه نه ازم بترسه نه گریه کنه هرفکری که به زهنم میرسد کردم تا صبح دم اتاقش نشسته بودم وقتی صدای گریه هاش رو میشنیدم میشکستم نمیتونستم تحمل کنم درو شکستم امدم تو با دیدنش که رگشو زده بود دنیا روی سرم خراب شد هل کرده بودم فوری بردمش بیمارستان خیلی عصبی بودم معلوم بود به خاطر چی این کارو کرده اون روز که تو بیمارستان بیهوش بود با خودم دوتا چهار تا کردم من نمتونستم ازش دست بکشم یا بزارم بره کنار اونی که میخواد بمونه برام سخت بود عذاب کشیدنش تحمل اشک داخل چشمش رو نداشتم نمیتونستم چی بگم که اروم بگیره وقتی بهوش امد انگار دنیا رو بهم دادن وقتی بردمش خونه کلی فکر کردم واقعیتو بهش بگم یا نه نمیتونستم انگار جرعت عشقمو به زبون بیارم نداشتم برای همین اون حرفای مسخره رو بهش زدم تا کمی اروم بگیره