سوال های مرتبط

مامان رادین مامان رادین ۱ سالگی
مامان ها رادین بشدددت عاشق پستونکه. با پستونک میخوابه با پستونک بیدار میشه نصف شب اگه پستونک از دهنش بیفته گریه میکنه که بذارم دهنش یوقتا خودش تو رختخواب پیداش میکنه میذاره دهنش میخوابه. با پستونک بازی میکنه حتی یوقتا وسط غذا پستونکشو دو تا مک میزنه بعد ادامه غذاشو میخوره 😂😂😂😂 منم تا دو سالگی هیچ اصراری ندارم پستونکو ازش بگیرم. ولی امروز از صبح به طرز عجیبی پستونک نخواست. بیدار شد سرحال منو بیدار کرد گفت هاگا هاگا یعنی جارو بیار باهاش بازی کنم جارو بزنیم 😂 بعدشم پستونک نخواست تاااا بعد از ظهر موقع خوابش بازم بهانه ی پستونک رو نگرفت ولی شیشه شیر میخواست که آب بخوره و بهش دادم و بازم گفت آب میدونستم بخاطر سرشیشه مکیدن الکی آب میخواد پستونکو گذاشتم دهنش خوابش برد پستونکو دروردم از دهنش در کمال تعجب بیدار نشد. چند دقه پیش چشماشو باز کرد باز هم در کمال تعجب پستونک نخواست دید من کنارشم دستمو گرفت خوابید. بنظرتون یعنی آمادگی داره پستونکو ازش بگیرم؟ فقط موقع خواب وقتی خیلی گیج میشه بدم بهش وقتی خوابش برد از دهنش در بیارم و کم کم موقع خواب هم بهش ندم
مامان نفس خانمی💜🥺 مامان نفس خانمی💜🥺 ۱ سالگی
چالش ترک دادن پستونک😃

شب اول که ناگهانی ازش گرفتم خیلی بد بود قبل خواب ناله و گریه میکرد..سرش میزد به در و دیوار .پتو گاز میزد که پستونک میخوام..باهاش همدردی میکردم صحبت میکردم فایده نداشت فقط جیغ و گریه
۱ ساعت بغلش گرفتم رله رفتم نازش کردم لالایی خوندم تا خوابید🥲
۲ ساعت بعد تو خواب دنبال پستونکش می‌گشت پیدا نکرد دوباره از اول گریه..آب میدادم قبول نمی‌کرد. تا با بدختی یکم شیر درست کدم بهش دادم آردم شد یکم خوابید اونم فقط تو بغلم...تا هود ظهر ۵ بار این مرحله ها رو رفتیم 🥲🥲که دیگه ساعت ۳ عصر بیدار شد نخوابید تا شب

شب دوم: چون روز قبلش خسته شده بود از گریه و خواب خوبی نداشت و قبلش بردمش پارک بازی کردم باهاش و در طول روز پستونکش قیچی کردم گزاشتم مثل همیشه جلو چشمش باشه ‌‌برمی‌داشت میگفت اوف شده میختدید ..یکم بهتر شده بود مثل اینکه...قبل خواب گفتم برو پستونک بردارهای گفت نمیخوام و حالت عوق زدن نشون داد و خندید...فقط شیرش خورد و خوابید تا خود ظهر بدون هیچ گریه ای

فقط امروز عصر دوبارع بهونه پستونک گرفت واسه خوابش تا اون نصف رو بهش ندادم و یکم میک نزد نخوابید که نخوابید
اللن هم راحت خوابید بدون بهونه گرفتن😍
دعا کنین باقیش هم راحت بگذره و کلا دیکه بهونه اش نگیره🤗
مامان ♥️mahour🧿 مامان ♥️mahour🧿 ۱ سالگی
تجربه از شیر زدن پسرم❤️🤤
که میخان بچتون از شیر بگیرین اگه دوست داشتن از تجربم استفاده کنن اگه هم نه که هیچی نیان بگین ایطور بچه اذیت میشه ...

روز شنبه عصر ساعت ۵ بردمش خونه داداشم با بچه ها بازی کرد دیگه منم کمک زن داداشم فرش شستم خواهرم هواسش به بچم یا بقیه بود بچه خیلی دورش بودن دیگه تا ساعت ۱۰ شب بهش شیر دادم باز بازی کرد نزاشتم بخواب تا خوب خسته بشه
ساعت ۱۲ شب خسته شد و دیگه شیر بهش دادم گرفت خوابید
مثل شب های قبل که ساعتش می دونستم کی بیدار میشه بیدار شد ساعت ۲ شب
و من از قبل عطاری بهم یه پودری داد به اسم صبر
زدم رو سینم فقط گذاشتم یکم بوش کنه دید بوش بده دیگه شیر نخورد درحد دو دیقه گریع کرد بعدش خوابید
باز ساعت
ساعت ۴ بیدار شد شیر خاست سرگرمش کردم
اهنگ گذاشتم واسش دیگه با آهنگ خوابید
ساعت ۷ صبح بیدار شد دیگه براش آب شربت لقمه نون پنیری براش گرفتم خورد سیر شد خوابید تا ساعت ۱۰ صبح
دیگه بعدش باز بیدار شد سرگرم شد با بچه داداشم اومد نگاه سینم کرد منم بهش گفتم اخ دیگه خودش هم فهمیدکه نباید بخوره هی می گفت اخ
ساعت ۲ظهر شد غذا دادمش خورد خوابید
ساعت ۴ بیدار شد دیگه خواهرم بردش بیرون سرگرم شد باز اومد تقویتش کردم بادام‌.. خورد دیگه یکم بازی کرد
دیگه ساعت ۹ شب یکم خوابید بیدار شد گذاشتم یکم دیگه خسته بشه و شام باز بهش دادم خورد دیگه ساعت ۱۱ نیم خوابید
مامان طاها مامان طاها ۲ سالگی
سلام مامان قشنگاااا
روزتون بخیر

دیشب نوشتم میگم طاها رو از پستونک خوردن شبانه بگیرم و امروز اومدم از روندی که پیش رفته تا الان بهتون بگم ... تا شاید کمکی به ی مامان دیگه باشه 🧡

خب اول اینکه طاها کلا پستونک رو فقط موقع خواب میخورد و اگه نصف شب از دهنش میفتاد و خودش پیداش نمیکرد گریه میکرد تا من برم بزارم پستونک رو دهنش .
اما دیشب ...
انفاقی که افتاد روند خوابوندنش طولانی تر شد ، یعنی همیشه تا شیر میخورد ، پستونک میذاشتم دهنش میخوابید ، اما دیشب معلوم بود دنبال ی چیزیه و کلافه بود ...
با گوشه بالشش بازی کرد ، با شیشه شیرش بازی کرد ، با ملحفه اش بازی کرد و هی میکرد توی دهنش و در میاورد ، هی پا میشد بازی میکرد تا خسته شد و خوابید.
نصف شب هم ی بار بیدار شد نازش کردم خوابید ، بار دوم که بیدار شد با ناز نخوابید ، گذاشتمش روی زمین و کنارش خوابیدم تا خوابش برد ولی تا میخواستم بلندش کنم بیدار میشد ،( این اتفاق قبلنا و گاهی شبا هم میفتاد) برای همین تا صبح کنارش روی زمین خوابیدم.

امروز هم روند خوابوندنش توی ظهر طولانی تر بود ، از ساعت ۱۲:۳۰ بهونه و گریه خواب رو گرفت تا همین الان که خوابید .

خب باید بگم دیشب انقدر تحت تاثیر بودم که از اتاق اومدم بیرون خودم نشستم گریه کردم ، ولی با توجه به مشورتی که گرفته بودم ، هر چی توی سن پایین که معنیه وابستگی رو کمتر متوجه میشن ، زود فراموش میکنند ، حس مالکیت هنوز توشون تقویت نشده این کار انجام میشد بهتر بود و خداروشکر به من نیرویی داد تا استارت این کار رو بزنم. 👇👇