۱۳ پاسخ

هیچوقت کسی از تلخ بودن و خستگی و هزار مکافات بچه دار شدن به ما چیزی نگفت فقط الکی گفتن شیرینی زندگیه😏

قوی باش چون مجبوری
خیلی مراقب باش بچه دوم نیاری
و اینکه امیدوار باش
ماهمه مشکل داریم
بوه هامون هزارتا دردسر دارن
بخوام خودمو توصیف کنم
من هفته ای یکبار میتونم برم حموم چون پسرم حموم ببینه اونقد استفراغ میکنه از حال بره
من دسشویی نمیتونم برم تا باباش بیاد یه دیقه ببره بالکن یا راه پله
۵ صب بیدار میشه
جویدن بلد نیست
خوردن بلد نیست
و....
اما خدارو شکر میکنم و هیچوقت به مرگ فک نمیکنم چون پسرم بی پناه میشه

اینا که چیزی نیست با همینا کم اوردی اگه جای من بودی چه میکردی

احتمالا امروز چیزی خورده بهش نساخته که دفعش شل شده. و بالا آورده
منم این روزای شما رو گذروندم عزیزم، می‌دونم آدم چقدر خسته میشه، واقعا هیچی هیچی از مادر شدن نفهمیدم و لذتی نبردم
هنوزم به بعضی چیزا حساسه
تازه بزرگتر شده اخلاقش عوض شده داغونم داغون
فکرای بد نکن، ان شاالله که زودتر خوب بشه و آرامش پیدا کنی

خوب اسم اینها میشه نا شکری و بلا هی سر آدم میاد زبونت و به خیر باز کن غلط کردی مرگت و خواستی بعد تو کی بچه تو جمع میکنی کی یکذرع بفکر اون بچه و شوهرت هست هان دهنت و بخیر باز کن منم اعصابم سگی شده رفتارم با دخترم بد شده کم اوردم اما دهنم و باز ب بدی و ناشکری نکردم

مامان قوی دختر من دقیقا مثل پسر شما بود و پارسال بعد واکسنش شاید از حال امشب شما حالم بدتر بود. وقتی تو ماشین بودیم هزاران بار ارزو میکردم کاش تصادف کنیم و هردو تموم کنیم که زندگی هرکدوم بدون اون یکی بی معنیه. بارها وسوسه شدم فرمونو از دست شوهرم بکشم بکوبیم به جایی. ولی با خودم گفتم آلرژی رفتنیه و هزاران خوشی سرراه زندگی دخترمه. یکسال نگذشته و از دوسالگیش آلرژیش خیلی سریع رو به بهبوده. کامل نرفته ولی انقدر خوشحالم انقدر دخترم شیرینه امروز بهش گفتم کاش زمان همینجا متوقف بشه تو همیشه همینقدی بمونی. پارسال همین روزا از پیش دکتر زندیه برگشته بودیم گندم برنج حبوبات مغزیجات لبنیات میوه سویا تخم مرغ گوجه جو همه برامون ممنوع شده بود. یکماه فقط با ماکارونی ذرت و بلدرچین بچمو بزرگ کردم. نمیگم آسونه. سخته خیلی سخته. ولی تموم میشه. عشق مادرانه من و شما هرچند غرق خستگی و ناامیدی و دلمردگی قوی تر ازین روزاست. بهت قول میدم سال دیگه ایم موقع شادترین باشی

عزیزم چند هفته پیش حس تو رو داشتم خیلی حالم بد بود خودمو نفرین کردم گفتم کاش بمیرم کاش بچه دار نمی‌شدم و کلی حرف ،ولی خدایا اینو از طرف همه مامانا میگم به خدا گناه داریم یه جون و تحملی بهمون بده نه اینکه دعامون رو مستجاب کنی الان۲هفته است شدین حالم بده هر روز میرم ۱۰تا آمپول و سرم میزنم و میام روز به روز بدتر میشم دور از جونتون،دکتر هم میگه اینا رو استفاده کن ببینیم چی میشه .ناشکری نکردم فقط تحملم تموم شده حالا همه اون کارا و سختی‌ها و اذیت بچه سرجاشه خودمم مریض

سلام مامان قوی ، همه ما با توجه به شرایطمون روزای سخت داشتیم و داریم و تو تنها نیستی ، آرامشتو حفظ کن این روزا میگذره، حالا که خوابیده چند لحظه چشماتو ببند و آروم باش ، تو میتونی ، راستی تولدت مبارک مامان خانوم

سلام منم همینم بچتون چه جوری آلرژی داره خس خسم میکنه

دور از جون گلم ان شاالله سلامت و تندرست باشید و ان شاالله کوچولوتونم حالش خوبه و به سلامتی خوابیده، درک میکنم چی میگید اول اینکه بچه منم ناشکری نمیکنم ولی هرروز خدا یه چیزیش هست و خسته شدم و از بچه داری لذتی نبردم و آلرژی داره. دوم اینکه منم همیشه واسه تولدم غم میگیرتم و حس خوشحالی و رضایت ندارم. سوم اینکه تمام واکنسای بچم رو با چندماه تاخیر زدم بسکه یه چیزی شده و چالش داشتیم، اما گلم نگران نباش الانم پریود شدی اعصاب و هورمونات به هم ریخته که همچین حسی داری، میگذره، چندتا صلوات بفرست و توکل به خدا بخواب به هیچی فکر نکن.

الهیییی دورت بگردم دختر خدابزرگه انشالله چیزیش نمیشه توهم خودتو ناراحت میکنی بخدا بچه میفهمه بی قرارمیشه

عزیزمممم😔😔

عزیزممم😭

سوال های مرتبط