مامانا دخترم خیلی غر میزنه گریه میکنه دیگه بریدم از دستش گاهی وقتا میگم ای کاش اصلا وجود نداشت بعد خودم ناراحت میشم از حرفم به خدا خسته شدم

عزیزم اصلا خودت رو ناراحت نکن پسر منم همین جوره اون سری مهمون اومده بود اونقدر اذیتم کرد و گریه کرد الکی. گفتم لعنت به روزی که زایمان کردم ما هم آدمیم یه توانی داریم مهم اینکه دوسته شون داریم این روز ها هم میگذره

عزیزم ناشکری نکن خوب نیس همه بچها اینجوری هستن
پسرم اذیتم می کنه خیلی خسته میشم کلافه میشم باردار هم هستم
میگم اون بچه چیزی متوجه نمیشه
من خواستم اون توی این دنیا باشه پس نباید چیزی بگم خدایی نکرده