۵ پاسخ

➕فرزندم به شدت به من وابسته است و الان 4ماهه كه به مهدكودك ميفرستم ولي هنوز نميتونه از من جدا بشه ومدام ميخواد كه من پيشش بمونم ،براي مدرسه رفتنش نگرانش هستم....


کودکی که رفتن به مهد کودک را با اضطراب جدایی از والدین اش آغاز می کند ممکن است با اعتراض خود به تدریج از رفتن به مهد کودک اجتناب ورزد. در صورتی که فرزندتان بی میل و یا وحشت زده از رویارویی با مربی مهد کودک باشد، باید با اطمینان و قاطعیت برایش توضیح دهید که مربی با او بسیار خوب رفتار خواهد کرد. هنگام ترک کودک باید با خوشرویی و تنها یک بار خداحافظی کنید و سپس از او جدا شوید. در دراز مدت و با بزرگ تر شدن کودک شدت وابستگی کاهش می یابد، اما در صورتی که ترس جدايي از مادر براي کودک بسیار شدید باشد بهتر است از یک متخصص بصورت حضوري یاری بگيريد.

مغز اگر ۲۱ روز کاری انجام دهد روز ۲۲ به طور خودکار انجام میدهد.
یعنی حداکثر زمان عادت به محیط جدید ۲۱ روز و سه هفته میباشد.

گفت باش ورفت تا ته کلاس روز دوم نیم ساعت آخر اومد بیرون با گریه مامان ازمن سوال نپرسید معلممون دوست ندارم بریم.وباز ازش جزئیات پرسیدم بغلش کردم.گفتم درکت میکنم.و آخر کلاس باخودش رفتم تو و ازمعلمشون پرسیدم.
روز سوم بایه پسر جرو بحث کردن.بازم حمایتش کردم گفت نرو دم کلاس بشین من ببینمت گفتم باش و نشستم گاهی باهاش بای بای کردم.و بهش آرامش دادم.

همیشه حرف های روان شناس ها درست نیست.بچه ۴ساله.۵ساله دنیاش جور دیگس فکر میکنه الان بره تو اون کلاس یعنی توی دنیا تنها شده.دیگه مادرش دوستش نداره.وقتی گریه میکنه با اظطراب مادر روبه رومیشه با اخم روبه رومیشه بایه کوه نصیحت ومقایسه روبه رومیشه خب می‌ترسه دیگه نمیره
بچه هارو درک کنیم

این حرف کاملن غلطه من بچه ای بودم که ترس جدا شدن از مادرداشتم همیشه تومهدگریه میکردم کلاس اول مامانم اومد باهام نشست بعدم که دیگه نمیتونست بیاد دچار بیماری عصبی معده شدم از ۹سالگی انواع واقسام قرص معده میخوردم.اما هیچ وقت درک نشدم.
مادرم همیشه بزور من میفرستاد مهد میگفت برو بقیه بچه ها ببین مگه توییت از اونا کمتره پدرمنو در آوردی آبروی منو بردی دوستات ببین و گاهی گریه میکرد.اما درک نکرد منو.همیشه استرس داشت وقتی میخاست منو بفرسته مهد.ومدرسه هم همینطور میگفت اگر بری زنگ بزنن بیا ببرش نمیارم خونه .بقیه دوستات ببین .اما درکم نکرد.همیشه منو با یه کوله بار نصیحت میفرستاد.وسایلت به کسی ندیا.نزاری کسی کتک بزنه.کسی هل ندی بی ادبی نکنی حرف معلمت گوش بده.و.....وهمه اینا به من استرس میداد و دلم نمیخاست برم .
دخترم که بردم مهد هیچی نگفتم اونم نگفت.روز اول که رفت وسط کلاس گریه کنان اومد بیرون مامان به من برچسب دوتا داد من دیگه نمیرم .درکش کردم بغلش کردم عیبی نداره ناراحت شدی ازش پرسیدم چیشد به تو دوتا داد مگه بقیه چندتا گرفتن.باش میخای بریم خونه.گفت آره بریم.گفتم میخای بری یکم دیگه توکلاس بهدبریم شاید معلمشون چیز جدید یادت داد

ومنی که پسرم ۹سالشه هنوز بهم وابسته هست تنها جایی که بدون من میره مدرسه حتی شب ها باید کنارم باشه هرکاری می کنم وابسته بودن کم نمیشه😔😔😔👌🏻👌🏻👌🏻

عالی بود عزیزم

سوال های مرتبط