سلام خانما خوبین؟ ی سوال دارم لطفا راهنماییم کنین
ما تازه خونه رو عوض کردیم همسایه طبقه بالاییمون ی پسر داره از پسر من چندماهی کوچیکتره الان ک دوشبه اسباب کشی کردیم میاد اینجا با جیغ و داد و گریه ام نمیره خونه شون.پسر من ب بابام میگه باباجون،رابطه بابای منم با بچه ها فوق العاده خوبه تو همین دوروز این بچه چندبار بابامو دیده عاشق بابام شده و اونم بابامو باباجون صدا میکنه😂😂😂 امروز مامانش اومده دنبالش جیغ میزنه میگه اینجا خونه باباجونه😂 نمیزاشت پسرم و بابام برن دم در
منم ی بچه ۴۰ روزه دارم واقعا اعصابم نمیکشه بچه مردم بخواد بیاد خونه م و شلوغ کاری کنه نمیدونم باید چ رفتاری کنم.از ی طرفم نمیخوام پای پسرم ب خونه اونا باز بشه و یکسره بیان برن و اخلاقاش رو پسرم تاثیر بزاره چون پسر من خیلی بچه فهمیده ایه و میدونه کجا چجوری رفتار کنه میترسم با این رفت و امدا مثل اون لجباز و جیغجیغو بشه
موقع بازی بچه خوبیه قشنگ بازی میکنه ولی وقتی میان دنبالش واویلا میشه ی جوری گریه میکنه من دلم واسه ش میسوخت. دوتامونم صاحبخونه ایم مستاجر نیستیم ک بگم یکساله اونا میرن یا ما میریم😩

۶ پاسخ

با خوده بچه به ارومی صحبت کن بگو هر وقت میای اینجا یکم بازی کنین وقت بازی که تموم شد باید بری خونتون
اگه به وقتش بری باز به مامانت میگم بیارتت خونمون ولی اگه نری به مامانت میگم دیگه نیارتت منم درو برات باز نمیکنم
با مامانش هم هماهنگ شو بگو برا هردومون خوبه که هرروز به ساعت معین باهم بازی کنن

ازاولش محکم بگیرک نیادالان شل بگیری دیگه نمیشه جمش کرد رک وراست ب مامانش بگومااهل رفت امدنیستیم .من خودم ۵ ساله ک تواین خونه ام ب ی همسایه روندادم ک بیان برن چ معنی داره همسایه بیادتوحریم شخصی خونه

این اخلاقو خیلی بچه ها دارن.خودت باید بگی برو.مثلا بگو برو من پسرم خوابش میاد.فردا دوباره همو میبینید.خانواده ی خودش بگن تاثیرش کمتره.تو بگی بیشترگوش میده

اوووووو چ سخت
یه کاری کن نیا نیومدی عادت شده براش
هرچند بچها گناهن دنبال همبازی ان

پس از الان مدیریت کن تا عادت نکنن بهم ....به مادرش بگو رک که بچه کوچیک داری و بچت نفرست باز اگه اومددربازنکن....بعد مثلا یه ساعتی رو مشخص کن مثلا نیم ساعت که بچها داخل پارکینگ بازی کنن درحضور خودتون ‌.....

همسایه بالایی ما هم سه تا بچه داره.
گاهی میرفتن توی حیاط پسر منم میرفت اونجا باهاشون بازی کنه.میگفتن بهراد برو خونتون ما هم میاییم خونتون منم عصبی میشدم چون خونه رو منفجر میکردن تمام اسباب بازی ها رو از کمدها میاوردن بیرون.
منم وقتی میرن حیاط نمیزارم پسرم بره بازی باهاشون.
یا وقتی میخوان بیان خونمون میگم ما باید بریم بیرون کار داریم.
خداروشکر مدتیه پیداشون نشده.
بعضی وقتا آدم حوصله بچه خودشم نداره چه برسه به بچه مردم

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
میش کمکم کنید؟
من و جاریم تو ی حیاط مشترک زندگی میکنیم اون دوتا بچه ۱۲ سال و ۷ ساله داره بالا میش من ی پسر ۳/۵ ساله .....ما پایین زندگی میکنیم بعد بچه ها از عمد میان تو پایین سرو صدا میکنن پسرمنم ب هوای اونها می‌ره دنبالشان بازی کنه بارها زدنش اذیتش کردن من ب پسرم میگم با اونها بازی نکنه چون اونا از این بزرگترین ولی پسرم قبول نمیکنه پسرم ازم اجازه نمیگیره می‌ره از پله ها بالا و بار دیدم خواستم هلش بدن و ومن داد زدم و بدتر لج میکنن وقتی بهشون میگم ...امروزم کن گفتم دارن تو حیاط بازی میکنن یهو رفتم دیدم پسرمو از کوچه هم بیرون بردن و بردن جاده اصلی ک ماشین داره میاد می‌ره از اونجا هم میخاستم ببرنش سرکار پدرشون و...منم پسرمو آوردم خونه تو راه پیش بچه ها کلی فش ب من داده منم آوردم تو خونه زدمش از صورتش سیلی پس گردنش کشیده از کونش و...خلاصه کلی گریه کردیم هم اون هم من بارها بهش میگم از من اجازه بگیر حرف گوش نمیده من خیلی بهش محبت میکنم باهاش تو خونه بازی میکنم وقت میزارم ولی امروز دیگ عصبانی شدم زدمش ...دختر جاریمو صدا کردم میگم چرا بدون اجازه من برایش میگ ب من چه خودش اومده ...با مامانم ک قطع ارتباطیم ....اونقدر بچه های تخم سگی ان نمی‌دونید بخدا ی دایی ۱۵ ،۱۶ ساله دارن تو مدرسه کاندوم ب بچه های دیگ میفروشه اینها هم دقیقا عین اون بد ذات....من الان با این شرایط خاک تو سریم چیکار کنم؟
مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
صبحتون پنکیکی😁🥞 خوبین رفقا چه خبرااا چه میکنید با خونه تکونی؟
دیروز هانارو بردم خانه بازی،هردفه که میریم من پر از استرس میشم واسه اینده این بچه،یعنیی انقدررررررر مظلومه،انقدرررر آرومِ حد نداره واقعا نگرانم
خیلی مظلوم میرفت سمت بچه ها خیلی مودب میگفت سلام من هانا هستم🥺 (میخاست دوست شه باهاشون)
بعد میرفت با یه اسباب بازی بازی کنه یه بچه دیگه مث گرگ میومد میگفت من میخام بازی کنم،هانام خیلی راحت کنار میرفت،اول فقط نگاه کردم ببینم چیکار میکنه دیدم نههههه این بچه تا میره با یچی بازی کنه اون بچه فضولچه هه میومد ازش میگرفت هانام خیلی راحت قبول میکرد میرفت کنار.ااخر هانا رفت پیانو بزنه باز بچه هه اومد گفت پاشو من میخام با این بازی کنم هانا تا اومد پاشه گفتم برو با یچی دیگه بازی کن بازی هانا تموم شد شما بیا با این بازی کن😠
میترسم دوروز دیگه تو مهد یا مدرسه از این بچه ها باشه که بهش زور میگن
یا مثلا یه بچه دیگه جیغ بزنه یا موقع بازی داد بزنه هانا خیلی میترسه و از اون محیط فرار میکنه حتی اگه اون بچه از خودش کوچیک تر باشه
البته اینم بگم ما اطرافمون بچه کوچیک نیست واسه همین هانا خیلی تو جمع بچه ها نبوده و ارتباط نگرفته.
ولی خب نگرانی مادرانه دارم....