۱۶ پاسخ

مادرشوهر منم خیلی داشت عن بازی از خودش در میاورد
منم از دست کارهاش فرار کردم امدم خونم
از وقتی هم امدم یکبار هم زنگش نزدم

عزیزم من بچرو اگه ی دستی بغل کنم شوهرم میگه نندازی.
یا میگه ناخنشو میگیری خون نیاد
یا مثلا شوهرم بچه رو بغل میکنه میگم مواظب گردنش باش حساسه .
اینا طبیعیه برای همه هست

من بچم مامانم نگه میداره ولی خیلی بدم میاد کسی دیگ بچم بغل کنه میترسم دستش بشکنه یا کتف

فکر میکنم این حس ها و رفتارها همون افسردگی بعد زایمانع 🥲 من ک ب شدت 🐶شدم🥲 یعنی یکی باهام حرف بزنه میزنم زیر گریه . یکی طرف بچم نگا کنه میزنم زیر گریه
کسی پیشم چیزی بخوره فکر میکنم داره مغز منو میخوره
واقعا دیگه دارم دیونه میشم
دکترم پیشنهاد داد برم پیش روانپزشک🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲

عیبی نداره انقدر حساس نباش بالاخره اونم بچه پسرشه ذوقشو داره ، دوسش داره همونقدر که مادر شما ذوقشو میکنه چون بچه دخترشه اونم ذوقشو میکنه چون بچه پسرشه ، من خودم از الان دارم فکر میکنم که وای پسر های من بچه دار بشن من چقدر ذوقشونو کنم انگار دوباره نوزادی های خودشونو میخوام ببینم ، اینجوری اگه فکر کنی اذیت نمیشی

وای دقیقا تازه دیشب مادرشوهر من ب پسرم میگف تو دیگ یکم بزرگ شی میای پایین دیگ کلا پایین میخابی خودت(طبقه پایین خونه مادرشوهر)
من گفتم چ خبره چرا پایین بخوابه معلومه ک ی بچه بیشتر پیش مادرش راحت میخابه بعد الکی میگ چرا جدی میگیری حرفامو بیشعور معلومه ک جدی میگیرم چون همه حرفاشو میزنه تا منو بسوزونه

وییییی دقیقا مث بچه اول من
مادرشوهرم میگف بدس من فلان اینو میبردن واییی ت تربیت بچه دخالت میکردند از ای حرفا انقد عذاب کشیدم
الانم سر دخترم حساس ترم
ولی مادرشوهرم دگ نمیاد شاید از وقتی ک دخترم بدنیا امد تموم ۴دفعه بچه رو دیدن ۲ماهشه طبقه بالاهم هستیم
پسرمم خودم میبردم حموم دگ کسی اینو نبرد از بعد ده روزگی 🥰

خیلی حساس نباش چون خودت فقط اذیت میشی من الان افسردگی شدید دارم بسکه همچیو سخت گرفتم و جوش زدم حالا بدنم کم آورده اعصابم آروم نیس بچمو نمیتونم زیاد نگه دارم مادرشوهر پدرشوهرم نگه میدارن تامن اذیت نشم پس با اذیت کردن خودت به خودت فقط آسیب میزنی و اینقدر که حساسی بدتر میشه و خودت نمیتونی از پس بچت بربیای بعدم بزار کمکت کنن حموم که اشکال نداره اتفاقا ندونی بهتره فکرای منفی سراغت نمیاد چون تموم شده دیگه

این ک میگه بچه رو بده من از پله بیارم پایین خب از نحبتش نسبت ب بچس ، فک میکنه تو چون تازه مادر شدی و تجربه ای نداری ممکنه نتونی بچه رو بیاری پایین نگران بچه هست ، تو هم باید بهش بگی ن خودم میارم بلاخره من مامانشم باید عادت کنم خودم بیارمش پایین نمیشه ک همش بدم بقیه بیارن پایین خودم بترسم

بعدم از شدت دوس داشتنشه ک برده حمومش کرده عین حس مادرانه ک بچش داشته باشه ، وگرن اگه از رو علاقه ی زیاد نباشه چرا نمیره بچه های دیگه رو حموم کنه
سخت نگیر همونطور ک میگی اگه مادر خودم اینکارو بدون اجازم بکنه خوشحال میشم همونطورم مادرشوهرت مادربزرگ این بچس و نباید بنظرم ناراحت شی

عزیزم شما رفتارت کاملا طبیعیه و حق داری
ولی اونا همینن سعی کن بپذیری و نگاهتو تغییر بدی اینکه بهتر کارات رو بریز رو اونا
اون بچه مال شماست اونا فقط در خدمتشن
حس مالکیتا فقط برا شماس

دقیقا مادرشوهر منم همینه چون طبقه ی پایین اوناییم تا صدای گریه ی بچم میاد سریع بدو بدو میاد انگار من بلد نیستم آرومش کنم.یا تا شیرش میدم سریع میگه بدش به من با اینکه بچم داره گریه میکنه من میتونم آرومش کنم ولی بازم اصرار داره خودش آرومش کنه که امشب بیچاره بچم از بس دستش گریه کرد نفسش بالا نیومد یه لحظه انگار نه انگار که من مامان این بچم انگار خودش زاییده منم بخاطر اینکه توی کار هام کمکم میکنه و کمک حالمه هیچی نمیتونم بگم الان میگه نمک نشناسه.از کار هاش بدم میاد ولی کمک هم زیاد میکنه.یه چیزی هم بهش میگیم بهش برمیخوره .شوهرم بهش گفته از حموم میاریش آب گوش هاشو بگیر یه جور بهش برخورده بود میگفت دیگه به من ربطی نداره ولی بازم دخالت میکنه😂دیگه بعضی از شب ها که شوهرم صبح کاره میاد پیش من بخوابه شوهرمو به زور می‌فرسته خونه ی خودشون

نگید تورو خدا.اوناهم بچشونه.از دوس داستن زیاد میگن.الکی برای خودتون اعصاب خردکنی درست نکنید مادرشوهر چ فرقی با مادر خودتون داره.جبهه نگیرید بخدا راحت ترمیگزره.دیگ چیزیه ک وجود داره وقابل تغییر نیس پس ب خودتون سخت نگیرید وخودتون باعث ازار خودتون نشید قشنگا😘

منم قبلن اینجور بودم
ولی حالا اینقدر وابسته شدم ک دیگ بغل کسی نمیره😂

اوایل حساسن همه تا سه ماه دیگه کم کم خوب میشی ول می‌کنی

من وقتی یکی جز مامانم و همسرم بچمو بغل میکنه هم متنفرم حتی ۶ روزه بدنیا اومده هی میان برمیدارنش شوهرمم خوشش نمیاد چیزی هم‌نمیتونیم بگیم

وای وای نگو منم قرار شرایط تورو داشته باشم کنارشون زندگی میکنم😭

سوال های مرتبط

مامان دلوین مامان دلوین ۹ ماهگی
اعصابم خیلی ضعیف شده جوری که هرکسی نظری میده یا میگه فلان کارو کن یا نکن میخوام خفش کنم سینم بعضی اوقات خالیه بعد از مریض شدنم بیشتر شده اکثرا خالیه بخوام کلا سینمو بدم دخترم سیر نمیشه از اولم اینجور بود بعد جوریه که تا از گلوش نرفته پایین به خودش میپیچه و نمیتونه بخوره مجبووورم بهش شیر خشک بدم اونم کمکی فقط شیر خشک نیس شیر خودممم بعضی اوقات که پره میدوشم میدم با شیشه چون میپره گلوش بعد مادرشوهرم فک میکنه من فقط شیر خشک میدم زنگ میزنه شوهرمو پر میکنه که اره اون همیشه لباسش بخاطر پر بودن سینش خیس میشه بگو شیر خشک نده شوهرمم یکسره گیر میده بخاطر حرف اون نمیکشم واقعا دوس ندارم کسی دخالت کنه تو کارم خودم صلاح بچمو میدونم چرا مادرشوهرا اینجورین؟ مثلا فک میکنه تو اون کون بچه منو نشوره خودم نمیشورم فک میکنه بچه من تو خونه اب نمیبینه تا میبینه دسشویی کرده میگه ببرم بشورم اینم جوریه که یه سرما بهش بخوره سریع اسهال میشه خیر ندیده سر در نمیاره هروقت بچرو میبره بشوره بچه جیغش بلند میشع میدونید خودشون باعث این حساسیتم شدن مثلا یبار برده بود بشوره با مایع دسشویی بچمو شسته بود خب شما باشید چکار میکنید؟!؟ خیلی خستم خیلی حرصیم از دستشون