۵ پاسخ

من گفتم هاپو‌ برد خونشون‌ گفت امیررضا بزرگ شده دیگه‌ نباید شیربخوره‌ دوروز فقط نق زد دیگه تموم شد

ببین تا سه روز اول خیلی بی قراری میکرد تا می‌گفت شیر بش کیک و آب و بیسکوییت مادر یا پسته میدادم بعد کم کم بعد ۵روز کلا گریه ش از بین رفت شبا الان فقط شبا بلند میشه آب یا کیک میخورع می‌خوابه

سلام، یکمی نشاسته با آب قاطی کن بریز داخلش طعمش ببینه بد شده دیگه نمیخوره و میندازه اینا ایقد ادامه بده باورش بشه

خودش نخواست دگ.. سرشیشه اشو دندون زده بود یکم پاره شده بود عوض نکردم خودش دگ نخورد

براش داستان بگو باهاش حرف بزن کم کم آمادش کن بعد شیشه رو ازش بگیر

سوال های مرتبط