یاد بارداریم افتادم
اصلا شکم نداشتم و روز اخر ک برای زایمان رفته بودم هیچکس باور نمیکرد من وقت زایمانمه انقد ک کوچولو بودم
مثل خانومای دیگه شکم و کمرمو نمیگرفتم ک ب زور راه برم قشنگ میدوییدم😐بعد برا اینکه ادای حامله هارو یکم در بیارم جلو بقیه دست ب کمر میرفتم رد ک میشدم دوباره عادی...
همش حرص میخوردم چرا من مثل بقیه شکم بزرگ ندارم
خدا شاهده تا روز اخر با لباس بیرونم خیلیا نمیفهمیدن
الان یادم میاد خندم میگیره
حرص چ چیزای مسخره ای میخوردم
فک میکردم قطعا بچه من اندازه نخوده
خدارو شکر با وزن ۳۱۵۰ ب دنیا اومد

من که اینقدر ضایع بودم که نگووووو

شکم منم خیلی کوچیک بود دخترم اول اردیبهشت بدنیا اومد عید دیدنی هر جا می‌رفتیم خبر نداشتن باردارم میگفتن خدا یکی به تو بده
میخواستم بگم داداش خبر نداری ماه دیگه تو بغلمه
وزنشم ۳۲۵۰ بود

شکم من اندازه بود نه زیاد بزرگ نه کوچیک جمع و جور بود دوران خوبی بود

اوف شکم من خیلی بزرگ بود وقتی رفتم برا زایمان بیمارستان دکترا گفتن دوقلوهه گفتم ن بابا یکیه🤣🤣🤣🤣

راحترین بارداری و تجربه کردم درواقع ی بچه ای فقط تو شکم رشد کرد و در آخر هم بیرون اومد اصلا اذییت نکرد مامانشو🤭🥰

دقیقا منم همش بیرون بودم و در حال خرید و دور دور😂 نه تهوع و نه ویار نه درد اصلا مثل حامله ها نبودم شکممم ی ماه و نیم آخر بزرگ شد اما من حتی برای زاییدن هم درد نداشتم هفته چهلم با پای خودم رفتم بیمارستان😂😂
دخترمم با وزن ۳۲۰۰ بدنیا اومد

وای برعکس من شکمم خیلی بزرگ بود انقد خجالت میکشیدم ک خدا میدونه

خخخخ خوب بوده که شکم نداشتی چیه شکم من دوس ندارم و نداشتم ولی داشتم شکمو زیاد بزرگ نبود ولی خب بعد زایمانم مگ جمع میشد لامصب 🤣🤣🤣

دقیقا منم موه میگ میگ راه میرفتم فقط گاهی براشوهرم ادا درمیاوردم ک حاملم مولا مراقب باشه🤣